علوم قرآن (ویکی فقه)
براي شناخت هر دانشي، بررسي تعريف و شناخت قلمرو آن امري ضروري است. از سوي ديگر، در نظر گرفتن پيوند و ارتباط آن با ديگر منظومههاي معرفتي، ما را در شناخت بهتر جايگاه آن دانش کمک ميکند. شناخت فوايد مترتب بر هر دانش و اثبات ضرورت آن، ميل به فراگيري آن را برميانگيزد و ارزش و جايگاه آن را بيشتر نمايان ميکند. در اين مقاله برآنيم تا مفهوم علوم قرآن را بررسي کرده، دانش علوم قرآن را تعريف، قلمرو آن را معين و جايگاه آن را در ميان ديگر علوم مشخص کنيم. براي نيل به اين مقصود، ابتدا ترکيب «علوم القرآن» را مفهومشناسي کرده، در پي آن پيشينة کاربرد اين واژه را بيان خواهيم کرد و در ادامه، گسترة مباحث اين دانش، ضرورت و فوايد شناخت آن و در نهايت جايگاه آن در ميان ديگر دانشها را بررسي خواهيم کرد. هدف اين پژوهش، شناخت و شناسايي بهتر دانش علوم قرآن و اثبات اهميت و ضرورت اهتمام به آن به عنوان پيشنياز دانش تفسیر است. چيستي علوم قرآن علوم قرآن يا «علوم القرآن» مرکبی اضافی است و هر علمي را كه به گونهاي در ارتباط با قرآن باشد، شامل ميشود، اما چه نوع علومي ذيل اين عنوان قرار ميگيرند و مصاديق دقيق اين مفهوم کدام يک از علوم است؟ مفهوم لغوی زرقانی در اين باره مينويسد: «علوم القرآن» هر علمي را كه در خدمت قرآن بوده، يا مستند به آن باشد، دربرميگيرد. بنابراين «علوم قرآن» علم تفسير، علم قرائات، علم رسمالخط قرآن، علم اعجاز قرآن، علم اسباب نزول، علم اعراب قرآن، علم غریبالقرآن، علوم دین، لغت و غير اينها را شامل ميشود. [۱]
مراد وي از «علوم در خدمت قرآن»، علومي مثل علم لغت، غریب القرآن و اعراب القرآن است که در فهم معارف و آموزههاي قرآن به کار مفسر ميآيد. برخي از پژوهشگران قسم سومي بر دو قسم پيشگفته در کلام زرقاني افزوده، انواع علومي را که عنوان علوم القرآن شامل آنها ميشود سه دسته کردهاند: ۱. علومي كه به صورت مستقيم در خدمت قرآناند و مفسر را در نيل به معارف آن كمك ميكنند؛ ۲. علومي كه قرآن را موضوع بحث قرار داده، دربارة آن بحث ميکنند؛ ۳. علومي كه از قرآن استنباط ميشوند. [۲]
جلالالدین سیوطی به قدري مفهوم علوم قرآن را توسعه داده كه حتي علم هیئت، هندسه، طب و مانند اينها را نيز جزو علوم قرآن برشمرده و قرآن را مشتمل بر آنها دانسته است. [۳] ولي اين توسعه درست نيست؛ زيرا تنها ارتباط متصور از ارتباطهاي سهگانة مذکور، بين اين علوم و قرآن اين است که از قرآن استخراج شده باشند؛ در حالي که اينگونه نيست، بلکه بشر با تلاش فكري خويش بدانها دست يافته است. گو اينكه در قرآن اشاراتي به برخي مسائل آنها رفته است، اين بدين معنا نيست كه آن علوم برگرفته از قرآن باشند. بعضي از پيشينيان گاه «علوم القرآن» را فقط بر علومي که از قرآن اخذ ميشد، اعم از علوم شرعی مانند اعتقادات، فقه، اخلاق يا شناختهاي عام و کلي دربارة انسان، هستی ، طبیعت، گیاهان، آسمان و افلاک اطلاق کردهاند. [۴] در اين کاربرد علوم قرآن به معناي معارف قرآن لحاظ شده است. ظاهراً مراد طبرسي از علوم قرآن در عنوان تفسيرش، همين معناست. [۵] [۶] وي پيش از شروع تفسير آيات، مقدماتي را که به نظرش شناخت آنها براي دستيابي به معارف قرآن لازم بوده در هفت فن ذکر کرده است. مرحوم طبرسی در مقدمة ذکر آنها مينويسد: «فنحن نصدر الکتاب بذکر مقدمات لابد من معرفتها لمن اراد الخوض في علومه تجمعها فنون سبعة».۶ در اين عبارت نيز مراد از علوم قرآن، معارفي است که از قرآن استنباط ميشود. بنابراين علوم قرآن به عنوان مركبي اضافي در دو معنا به كار رفته است:
۱. معناي عام كه شامل هر علمي است كه به گونهاي در ارتباط با قرآن باشد؛ اعم از آنكه در خدمت قرآن باشد يا متخذ از آن، و يا قرآن را موضوع بررسي خود قرار داده، پيرامون آن بحث ميکند؛ ۲. معناي خاص كه فقط علوم متخذ از قرآن را شامل ميشود. رابطة بين اين دو معنا، عام و خاص مطلق است؛ به اين صورت كه معناي نخست اعم است و تمام مصاديق معناي دوم را نيز شامل ميشود.
← معناي اصطلاحي آيا اصطلاح علوم قرآن به همان معناي عام يا خاص يادشده است يا آنكه معناي ديگري از آن مقصود است؟ در پاسخ بايد گفت، تعبير علوم القرآن يا علوم قرآن در معنای اصطلاحی عنوان و نام براي دانشي است كه موضوع آن قرآن كريم است و آن را از جهات مختلف همچون کیفیت نزول، قرائت، پيوند با حوادث عصر نزول، احکام و تشابه، اعجاز، اصالت، صیانت و مانند آن، مورد بررسي قرار ميدهد. زرقاني معناي اصطلاحي علوم قرآن را چنين بيان ميكند: علوم قرآن مباحثي است پيرامون قرآن كه از نزول قرآن، ترتيب آيات قرآن، جمعآوري قرآن، نگارش قرآن، قرائت قرآن، تفسير قرآن، اعجاز قرآن، ناسخ و منسوخ در قرآن و ديگر مسائلي كه دربارة قرآن مطرح است، بحث ميكند و نيز متكفل دفع شبهات از ساحت قرآن است. [۷]
برخي از محققان بر تعريف زرقاني و امثال وي از اين جهت كه علم تفسير را از علوم قرآن برشمرده، اشكال كرده و نوشتهاند: با دقت در دانشهايي كه عنوان «علوم القرآن» آنها را دربرميگيرد و دانشهايي كه عادتاً در كتب علوم قرآني به آنها ميپردازند، معلوم ميگردد كه بيشتر اين علوم در پي تفسير برخي از جوانب قرآن کریم هستند و يا آنكه مقدمات شرح و تفسير قرآن را فراهم ميآورند، لذا ميتوان گفت علوم قرآن، «علوم تفسير قرآن» است، بر اين اساس برشمردن تفسير در شمار علوم قرآن، و علم تفسير را قسیم ساير علوم قرآن و نوعي از آن قرار دادن، قابل تأمل است و صحيح به نظر نميرسد. [۸]
اما ميتوان به اشکال يادشده اينگونه پاسخ داد كه ذکر علم تفسير در شمار علوم قرآن به اين معنا نيست كه تمام كتب تفسيري از كتب علوم قرآن محسوب شوند، بلكه مراد از علم تفسير قرآن كه در علوم قرآن به آن پرداخته ميشود، مباحث كلي و مبنايي دربارة تفسير قرآن مثل تعريف تفسير، بيان تفاوت آن با تأويل، اثبات امكان و ضرورت تفسير، منابع تفسير، علوم مورد نياز مفسر و غيره است كه تمام اين بحثها مقدمة تفسير به معناي تلاش براي فهم آيات قرآناند. در عمل نيز كتب علوم قرآني در فصل مربوط به تفسير به بحثهاي يادشده پرداختهاند و هيچگاه به تفسير آيات وارد نشدهاند. [۹]
البته برتعريف زرقاني اين اشکال وارد است که وي يکي از فوايد احاطه بر دانش علوم قرآن را که توانايي دفع شبهات از ساحت قرآن کريم است در تعريف خود آورده است، در حالي که تعريف، براي تمايز علوم از يکديگر است و با تعيين دقيق موضوع علم اين تمايز حاصل ميشود. بر اين اساس، هيچ نيازي به ذکر «تکفل دفع شبهات از ساحت قرآن» در تعريف علوم قرآن وجود ندارد. محمدرضا صالحی کرمانی به صورتي فني علوم قرآن را چنين تعريف كرده است: «علوم قرآن، علومي هستند كه دربارة حالات و عوارض ذاتی و اختصاصي قرآن كريم بحث كرده، موضوع در تمامي آنها قرآن است». [۱۰]
عوارض ذاتي در اين تعريف كه وي براي ایضاح آن قيد «اختصاصي» را بدان افزوده، در مقابل عوارض غریب است. پيشينيان موضوع علم را چنين تعريف ميكردند: «موضوعُ كل علم ما يبحث فيه عن عوارضه الذاتيه»؛ يعني موضوع هر علم چيزي است كه در آن علم از عوارض ذاتي آن بحث ميشود. بر اين اساس، هر آنچه از عوارض ذاتي و اختصاصي موضوع علم باشد از مسائل آن علم به شمار ميآيد. ايشان در توضيح تعريف خود چنين مينگارد: «در تعريفي كه براي علوم قرآني ذكر كرديم، كلمة عوارض ذاتي و اختصاصي را به كار برديم. اين بدان جهت است كه علومي از قبيل صرف، نحو، معانی، بیان و نظاير اينها را از تعريف خارج كرده باشيم؛ چه آنكه گرچه اين علوم در پرتو تأثير قرآن مجيد به وجود آمدهاند و گرچه با توجه به قواعد و قوانين اين علوم، آيات و كلمات قرآن را مورد بحث و بررسي قرار ميدهيم، در عين حال، اين علوم مستقيماً از قرآن مجيد بحث نميكنند، و از علوم اختصاصي قرآن نميباشند». [۱۱] برخي نيز علوم قرآن را به گونهاي تعريف کردهاند که تمام علوم مرتبط با قرآن را شامل ميشود،: [۱۲] [۱۳]
ولي اين تعريف از دانش علوم قرآن درست نيست و بيانگر کاربرد عام علوم قرآن است، و قطعاً دانش علوم قرآن تمام علوم مرتبط با قرآن را دربرنميگيرد. به نظر ما، از آنجا که با تعيين موضوع هر علم، آن دانش از منظومههاي معرفتي ديگر متمايز ميشود، تعاريفي که با تکيه بر موضوع اين دانش، آن را شناساندهاند، تعريف صحيحي از علوم قرآني هستند و از ميان کساني که دانش علوم قرآني را به موضوع آن تعريف کردهاند، تعريف صالحي کرماني از جهت فني قويتر است. در کاربرد فارسي، ترکیب وصفی «علوم قرآني» گاه بهجاي علوم قرآن به کار ميرود و برخي از نويسندگان از اين ترکيب در عنوان کتابهايشان استفاده کردهاند. هرچند علوم قرآني ترجمة «العلوم القرآنيه» است، ولي در زبان فارسی عنواني براي دانش علوم قرآن است؛ گو اينکه کاربرد آن در معناي علوم قرآن خالي از مسامحه نيست. تا آنجا که نگارنده پيگيري کرد در عنوان و حتي متن هيچ کتاب کلاسیکِ علوم قرآن، ترکيب وصفيِ العلوم القرآنيه به کار نرفته است، ولي در برخي نوشتههاي عربی، اين ترکيب گاه براي بيان علومي که قرآن مشتمل بر آنهاست [۱۴] [۱۵] و گاه نيز به همان معناي علوم القرآن [۱۶] [۱۷] [۱۸] به کار رفته است
← پيشينة کاربرد واژة علوم قرآن در اينکه واژة علوم قرآن از چه زماني به کار رفته و چه کسي براي نخستين بار اين ترکيب را استعمال کرده است، بين محققان اختلاف است. نيز در اينکه از چه زماني اين واژه از مفهوم لغوی به معنای اصطلاحی نقل داده شده و به عنوان نام دانشي ويژه به کار رفته است، اختلاف وجود دارد. در اين بخش، پیشینة کاربرد اين ترکيب را در دو مرحلة کاربرد لغوي و اصطلاحي آن بررسي ميکنيم. برخي محمد بن ادریس شافعی (متوفاي ۲۰۴ ق) رئيس فرقة شافعیه را اولين كسي دانستهاند كه واژة علوم القرآن را به كار برده است. گويند وقتي شافعی را به اتهام رهبري علویان یمن به شهر بغداد نزد هارونالرشید بردند، بين آن دو گفتوگويي درگرفت و ابن ادريس در پاسخ پرسش وي دربارة قرآن از تعبير علوم قرآن استفاده کرد. [۱۹] نويسندهاي با استناد به برخي قراين بر اين رفته که اين نقل قابل اعتماد نيست و سیاق داستان نشان ميدهد كه مطالب و عباراتي بر اصل گفتوگو افزوده شده است. [۲۰] هرچند قراين وي از اتقان كافي برخوردار نيست، ولي گفتوگوي هارون با شافعي به گونهاي که مشتمل بر واژة علوم قرآن باشد، تنها در كتاب مناهل العرفان به نقل از بلقینی آمده است و مورخان و شرححالنویسان يا اساساً به آن نپرداختهاند و يا نقل آنان متفاوت است و واژة علوم قرآن در آن وجود ندارد. [۲۱] [۲۲]
اما نسبت به آغاز کاربرد واژة علوم قرآن در معناي اصطلاحي و به عنوان علمي مدون، زرقاني بر آن است كه براي نخستين بار در كتاب البرهان فی علوم القرآن نگاشتة علی بن ابراهیم بن سعید، مشهور به حوفی (متوفاي ۴۳۰ ق)، علوم قرآن در معناي اصطلاحي آن به کار رفته است. وي در دارالکتب المصریه به كتاب يادشده که مجموعاً سي جلد بوده، دست يافته است كه پانزده جلدش مفقود گشته و پانزده جلد باقيماندة آن غيرمرتب و غيرمتعاقب هستند. زرقاني در بيان شيوة كتاب مزبور مينويسد: آيات را به ترتيب مصحف ذكر كرده، سپس از علوم القرآن سخن گفته و براي هر نوع از آن، عنوان خاصي به كار برده است. بدين سان كه تحت عنوان «القول في قوله عزّ وجل» آیة مورد نظر را ذكر ميكند؛ سپس با عنوان «القول في الإعراب» به ترکیب آيه مبادرت ميورزد و پس از آن، ذيل عنوان «القول في المعني والتفسير» به شرح و توضيح آيه به کمک روايات ميپردازد؛ سپس تحت عنوان «القول في الوقف والتمام» مواضع وقف و اتمام آيه را معين ميكند. [۲۳] اما همانگونه که از معرفي زرقاني بر ميآيد، كتاب مورد بحث نگاشتهاي تفسيري است نه علوم قرآني، و واژة علوم قرآن در عنوان كتاب به معناي مصطلح آن نيست. [۲۴] فهد بن عبدالرحمن رومی بر آن است كه واژة علوم قرآن براي نخستين بار در اواخر قرن سوم در كتاب الحاوی فی علوم القرآن، نگاشتة محمد بن خلف بن المرزبان (متوفاي ۳۰۹ ق) به عنوان علم براي دانش علوم قرآن به كار رفته است. [۲۵] ابن ندیم، الحاوی را كتابي در ۲۷ مجلد معرفي ميکند، [۲۶] اما گستردگي کتاب نشان ميدهد که واژة علوم القرآن در عنوان آن به معناي اصطلاحي آن نيست. [۲۷] [۲۸] با توجه به گزارش صبحی صالح، گويا كتاب عجائب علوم القرآن تأليف ابوبکر محمد بن قاسم بن بشار انباری (متوفاي ۳۲۸ ق) اولين اثري است كه تحت عنوان علوم قرآنِ مصطلح به مباحث علوم قرآن پرداخته است. [۲۹] صبحي صالح كه به نسخهاي از كتاب در کتابخانه شهرداری اسکندریه دست يافته، آن را چنين معرفي ميكند: «نگارنده در كتاب از فضايل قرآن و نزولش بر هفت حرف و نگارش مصاحف و تعداد سوَر، آيات و كلمات قرآن سخن گفته است». [۳۰]
← موضوع علوم قرآن چنانكه گذشت، موضوع علوم قرآن، «قرآن» است؛ يعني در اين دانش خودِ قرآن موضوع بحث است و مسائلي كه دربارة اين كتاب مقدس مطرح است، بررسي ميشود. از آنجا كه قرآن داراي حيثيتهاي مختلف است، عالمان علوم قرآني، قرآن را از هر حيث، موضوع علمي از علوم قرآن قرار دادهاند و بدين سان « علم اسباب نزول »، «علم اعجاز قرآن»، «علم اعراب قرآن»، «علم رسمالخط قرآن»، « علم ناسخ و منسوخ » و جز آن شكل گرفته است. معمولاً در تعاريفي که از علوم قرآن ارائه شده است، نمونههايي از مباحث آن به عنوان مثال ذکر شده است، و در حقيقت برخي از حيثيتهاي موضوع اين دانش ذکر شده است، ولي شهید صدر اين حيثيتها را با تفصيل بازگشوده و علم مربوط به هر کدام را بيان کرده است. ايشان مينويسد: قرآن داراي جنبههاي متعددي است كه به اعتبار هر جنبه، موضوعِ بحثي خاص است و مهمترين اين جنبهها عبارتاند از:
۱. كلامي دال بر معنا، كه از اين جهت موضوع «علم تفسير» است؛ ۲. منبعي از منابع تشریع و قانونگذاری، كه به اين لحاظ موضوع « علم آیات احکام » است؛ ۳. دليلي بر نبوت پیامبر اسلام (ص)، كه از اين حيث موضوع «علم اعجاز قرآن» است؛ ۴. متني عربی و مطابق با قواعد دستوري زبان عربی، كه از اين منظر موضوع «علم اعراب قرآن» و « علم بلاغت قرآنی » است؛ ۵. در ارتباط با حوادث معيني كه در زمان پیامبر اکرم (ص) اتفاق افتادهاند، كه از اين جهت موضوع «علم اسباب نزول» است؛ ۶. كلامي مکتوب، كه از اين حيث موضوع «علم رسمالخط قرآن» است؛ ۷. كلامي خواندني، كه از اين نگاه، موضوع «علم قرائات» است. [۳۱] توجه به اين نکته لازم است که بعد از نقل علوم القرآن از معناي عام لغوي و عَلَم شدن آن براي دانشي خاص، تعبير علم براي هر کدام از مباحث آن دانش مسامحهآميز است و بايد هر کدام از اعراب القرآن، اسباب النزول، قرائات و… را مبحثي از مباحث دانش علوم قرآن برشمرد. [۳۲]
← علم قرآن يا علوم قرآن؟
آيا علوم قرآن عنواني براي يك علم خاص است يا علوم متعددي ذيل اين عنوان قرار ميگيرد؟ و اگر يك علم است چرا علم قرآن گفته نشده است؟ پيشتر گفتيم، علوم قرآن از معناي لغوي نقل شده و اسم براي علمي خاص قرار گرفته است كه موضوع آن قرآن است. بنابراين علوم قرآن نامي براي يك علم است، نه علوم متعدد. اما وجه جمعآوردن علوم در عنوان اين علم آن است كه موضوع اين دانش که قرآن است داراي حيثيتهاي مختلفي است، و از هر حيث ميتواند موضوعي براي دانشي خاص باشد. هر كدام از مباحثي كه در اين علم مطرح ميشود، خود ميتواند به صورت مستقل موضوع بحث و بررسي قرار گرفته، به مثابة علمي خاص كه موضوعش «قرآن از منظري خاص» مثلاً از منظر كلام عربي است، تلقي شود. [۳۳] [۳۴] [۳۵]
در عمل نيز جريان نگارشهاي علوم قرآن اينگونه بوده است؛ يعني ابتدا تأليفاتي شكل گرفته كه جنبة خاصي از قرآن مثل اعجاز قرآن، متشابهات قرآن، آيات ناسخ و منسوخ و مانند آن را بررسي كردهاند و علم اعجاز قرآن، علم قرائت و… شکل گرفته و پس از آن كتابهاي جامع علوم قرآني به منصة ظهور رسيده و مهمترين بحثهاي هر كدام از مباحث پيشين را در خود جاي داده است. البته همانگونه که در بحث قبل متذکر شديم، بعد از آنکه اصطلاح علوم قرآن نام دانش خاصي شده، بايد از مباحث مختلف آن دانش سخن گفت و تعبير علم دربارة آنها درست نيست.
گسترة علوم قرآن [ویرایش]
همانگونه كه از تعريف و بيان موضوع علوم قرآن برميآيد، هر آنچه كه قرآن را از حيثيتي موضوع بحث قرار دهد در قلمرو علوم قرآن قرار ميگيرد. در اين دانش، پرسشهاي متعددي که دربارة قرآن مطرح است بررسي و به آنها پاسخ داده ميشود و از آنجا كه پرسشهاي متعلق به قرآن به تعدادي خاص محدود نيست، بلكه با گذشت ايام تحت تأثير عوامل مختلف، پرسشهاي نوظهوري رخ مينمايد که بايد بررسي شود و به آنها پاسخ داده شود، نميتوان قلمرو مباحث علوم قرآن را به محدودهاي معين محصور ساخت. براي نمونه، بحثهايي چون زبان قرآن و تأثير فرهنگ زمانه در قرآن، از جمله مباحث تازهاي است كه دربارة قرآن مطرح است و بر محقق علوم قرآني بررسي آنها ضروري است. زرکشی در البرهان فی علوم القرآن كه يكي از مهمترين و جامعترين كتابهاي علوم قرآني است، مباحث علوم قرآن را ذيل ۴۷ عنوان طرح کرده است. سيوطي در کتاب الاتقان فی علوم القرآن که تکميل و تهذیب البرهان است، مباحث علوم قرآن را تا هشتاد نوع رسانده است. البته يکي از عوامل ازدياد عناوين در الاتقان اين است که سيوطي برخي از مباحثي را که زرکشي تحت يک عنوان ذکر کرده، به چند عنوان تفکيک کرده و در چند نوع بررسيده است. برخي از مباحثي که در اين دو کتاب آمده در حقيقت از دايرة دانش علوم قرآن خارج است و از عوارض اختصاصی قرآن به حساب نميآيد. براي نمونه، زرکشي در نوع چهارم و سيوطي در نوع سيونهم، ذيل عنوان « معرفة الوجوه و النظائر » به بيان برخي از واژههاي قرآن که در چند معنا استعمال شده، پرداختهاند؛ در حالي كه اين كار به مرحلة تفسير قرآن مربوط است و كار مفسر است تا با توجه به زمينة کلام، معناي واژه را در کاربردهاي مختلف به دست آورد. نيز زرکشي در نوع هجدهم و سيوطي در نوع سيوششم تحت عنوان « غریب القرآن » برخي از واژههاي دیریاب قرآن را مطرح كردهاند؛ در حالي كه اين نيز امري تفسيري است و همانگونه که زرکشي و سيوطي متذکر شدهاند، منبع دستيابي به معناي اين واژهها كتابهاي لغت است. نيز در نوع چهلوهفتم البرهان و نوع چهلم الاتقان به بيان معنا يا معاني برخي از حروف معاني پرداختهاند، ولي از آنجا که اختصاص به قرآن ندارد و از عوارض اختصاصي قرآن به شمار نميآيد، نميتوان آنها را از علوم قرآن محسوب کرد. از سوي ديگر، صرف نپرداختن به برخي از مباحث در کتابهاي علوم قرآن به دلايلي همچون عدم اهميت آنها نسبت به ديگر مباحث، گسترده شدن دامنة مباحث و مانند آن، مجوز خروج آنها از قلمرو علوم قرآن نيست. براي نمونه، در کتابهاي معهود علوم قرآن به تجوید قرآن پرداخته نميشود، ولي از آنجا که تجويد از مباحث مختص به قرآن است، در گسترة اين دانش ميگنجد. بر اين اساس، نظر برخي از انديشوران که به استناد وجود نگاشتههاي مستقل دربارة مباحثي چون تاریخ قرآن، آن را از علوم قرآن منفک و علمي در عرض آن دانستهاند، [۳۶] [۳۷] صحيح به نظر نميرسد؛ همانگونه که اگر يکي از مباحث علم اصول مستقلاً مورد اهتمام قرار گيرد، اين امر به معناي خروج آن مبحث از دانش اصول نيست. ← تقسيمبندي مباحث علوم قرآن تقسيمبندي مباحث يک علم ميتواند به دو منظور باشد: ۱. تعيين ساختار و سير منطقي مباحث آن دانش يعني اينکه در آموزش آن دانش يا نگارش در آن بايد از کجا آغاز و به چه بحثي پايان بخشيد؛ ۲. تعيين مسائل آن دانش و تمايز آن از دانشهاي ديگر. در برخي کتابهاي کلاسيک علوم قرآن همچون البرهان زرکشي و الاتقان سيوطي، مباحث علوم قرآن ذيل انواع گوناگون مطرح شده و عنايت ويژهاي براي دستهبندي آنها ملاحظه نميشود. البته به نظر ميرسد سيوطي در الاتقان تلاش کرده مباحث را برحسب نوعي سير تاريخي ترتيب دهد؛ يعني ابتدا آنچه را که به نزول قرآن و جوانب مختلف آن مربوط است طرح کرده، سپس به جمع قرآن پس از نزول و در پي آن به ويژگيهاي محتوايي قرآن پرداخته است. در اين دو کتاب تقسيمي که تعيينکنندة مسائل اين دانش باشد نيز وجود ندارد. مرحوم علامه طباطبایی مباحثي را که ذيل عنوان علوم قرآن قرار ميگيرد به دو دسته تقسيم کرده است: ۱. علومي که دربارة الفاظ قرآن بحث ميکنند؛ ۲. علومي که دربارة معانی قرآن بحث ميکنند. [۳۸] [۳۹]
اين تقسيم از نوع تقسيم نخست است و ميتواند معياري براي طرح مباحث علوم قرآن باشد، ولي تعيينکنندة حیطة مسائل اين دانش نيست. نکتة ديگر دربارة تقسيم علامه طباطبايي اين است که ايشان در اين تقسيم علوم قرآن را به معناي عام که علم تفسير را نيز شامل ميشود، لحاظ کرده است. از همين روي، در شمارش علومي که در معاني قرآن بحث ميکنند، علم تفسير را نيز گنجانده و دربارة آن مينويسد: «فني که از معاني خصوص آيات قرآن سخن ميگويد و به نام تفسير قرآن ناميده ميشود». [۴۰] يکي از نويسندگان مباحث، علوم قرآن را به سه بخش تقسيم کرده است: ۱. فلسفة علوم قرآني؛ ۲. فلسفة قرآنشناسي؛ ۳. علم مسائل قرآني يا دانش نگرش قرآن به مسائل. [۴۱] [۴۲]
بر اساس نظر اين نويسنده، در فلسفة علوم قرآني از مباني و مبادي علوم قرآني بحث ميشود و مسائل آن اصول موضوعة علوم قرآني هستند. ايشان فلسفة قرآنشناسي را همان مباحث علوم قرآني به مفهوم کلاسیک آن معرفي کرده که در آن موضوع، خود قرآن است و با معلوم خارجي که قرآن است سر و کار داريم، و مقصود وي از علم مسائل قرآني، همان علم تفسير است. [۴۳]
همانگونه که پيداست، ايشان علوم قرآن را به معناي عام مقسم قرار داده است، نه علوم قرآن به عنوان يک دانش مستقل که موضوعش قرآن است. پيشينيان آنچه را در يک دانش مطرح ميشد به مسائل و مبادي تقسيم ميکردند. مقصود از مسائل، مجموعه قضايايي است كه بيانگر عوارض ذاتي و مستقيم موضوع آن علم هستند و مبادی خود به مبادی تصوری و مبادی تصدیقی تقسيم ميشود. مراد از مبادي تصوري، تعريف موضوع آن علم و تعريف موضوعات و محمولهاي مسائل آن است و مقصود از مبادي تصديقي، اصول موضوعه و پذيرفتهشدهاي است که در آن علم به کار ميآيد. مبادي تصوري معمولاً در خود آن علم و مبادي تصديقي معمولاً در علوم ديگر بحث و بررسي ميشود. [۴۴] [۴۵] [۴۶] مباحثي را که در دانش علوم قرآن مطرح است نيز ميتوان به مبادي و مسائل تقسيم كرد. تعريف علوم قرآن، بيان فوايد آن، ذكر تاریخچة علوم قرآن و سير نگارشهاي آن، از جمله مبادي اين دانش هستند كه در آغاز كتابهاي علوم قرآن بدانها ميپردازند. نيز تعريف موضوعات و محمولهاي مسائل كه در آغاز هر مبحث صورت ميگيرد، از مبادي علوم قرآن ميباشند؛ مثلاً در آغاز بحث «محكم و متشابه»، احكام و تشابه معنا شده، مراد از محكم و متشابه بيان ميشود، و يا در ابتداي مبحث «اعجاز قرآن»، معجزه تعريف ميشود كه همة اين بحثها از مبادي علوم قرآني محسوب ميشوند. [۴۷] اما قضايايي چون «قرآن معجزه است»، «آيات قرآن به دو دستة محكم و متشابه تقسيم ميشوند»، «قرآن داراي تأويل است» و امثال آن از مسائل علوم قرآن هستند و در اين دانش به اثبات ميرسند. بر حسب کاربردهای مضاف فلسفه، [۴۸] [۴۹] ميتوان مبادي تصوري و تصديقي دانش علوم قرآن را «فلسفة دانش علوم قرآن» ناميد؛ چراکه در فلسفة هر علمي از مباني و مبادي آن بحث ميشود. بحثهاي مربوط به تعريف علوم قرآن، تاريخچة علوم قرآن، روش تحقيق در علوم قرآن، سير تحول اين دانش، و هدف اين دانش، در فلسفة دانش علوم قرآن قرار ميگيرد. [۵۰] ضرورت شناخت علوم قرآن و مهمترين فوايد آن [ویرایش] چه فايده يا فوايدي بر شناخت مباحث علوم قرآن مترتب است و چه ضرورتي براي پرداختن به آنها وجود دارد؟ ممکن است گفته شود، مهم شناخت مفاهيم و معارف والاي قرآن و فهميدن كلام هدايتبخش الهي است و پرداختن به علوم قرآن ضرورتي ندارد. هرچند هدف نهايي و مقصد اعلا در قرآنپژوهی، شناخت معارف والاي قرآن است، بدون تحقيق و بررسي مسائل دانشِ علوم قرآن، حداقل در برخي زمينهها، تفسير قرآن و دستيابي به آموزههاي آن بر پايهاي استوار بنا نخواهد شد. مثلاً اثبات اينکه قرآن کتابي الهي است به مباحث علوم قرآن وابسته است و بدون آن، اصل الهي بودن قرآن به اثبات نخواهد رسيد. بنابراين پرداختن به علوم قرآني پيش از تفسير آيات، امري ضروري است. در ادامه براي تبيين و اثبات ضرورت اين دانش، برخي از فوايد آن را برميشماريم: الف) اثبات خدايي بودن قرآن قرآن كلام خداوند است و پيامبر اكرم(ص) آن را از طريق وحی دريافته و براي مردم تلاوت كرده است. يكي از بحثهاي مهم دربارة قرآن، اثبات خدايي بودن آن است؛ چيزي كه از همان آغاز مورد شك و ترديد برخي واقع شده بود و مشرکان و معاندان زير بار آن نميرفتند. اين مسئله در مبحث «اعجاز قرآن» به تفصيل بررسي و اثبات ميشود؛ به اين بيان که وجوه اعجاز قرآن، ناتواني بشر از آوردن سورهای همچون قرآن را آشكار ميکند و ثابت ميشود كه قرآن ساخته و پرداختة دست بشر نيست، بلكه كلام جاودانة خداي قادر و علیم است. بنابراين در علوم قرآن بدين مطلب رهنمون ميشويم كه قرآن از سوي خداست و اين امر يکي از مهمترين ادله براي ضرورت پرداختن به مباحث علوم قرآن است؛ چراکه بدون آن، اصل خدايي بودن قرآن اثبات نميشود تا بخواهيم درصدد فهم معارف آن به عنوان معارفي وحياني برآييم. ب) اثبات اصالت نص قرآن به طور طبيعي در مواجهه با قرآن، اين پرسش براي هر انسان حقيقتجويي مطرح ميشود كه آيا قرآني كه امروز در دست ماست همان است كه بر پيامبر اكرم(ص) نازل شده است. آيا با گذشت ايام و در گذرگاه زمان دستی در آيات قرآن برده نشده است؟ و پيش از همه، آيا آنچه را پيامبر اكرم(ص) به عنوان وحی قرآني به مردم ارائه كرده، همان چيزي است که از مبدأ اعلی دريافته است؟ آيا نيروهاي مرموز چون ابلیس، هنگام نزول وحي در آن دست نبرده و چيزي بر آن نيفزودهاند؟ پاسخ اينگونه پرسشها در دانش علوم قرآن داده ميشود. در مباحثي چون اعجاز قرآن، تحريفناپذيري قرآن، نزول قرآن و…، اصالت نص قرآن به اثبات ميرسد و ثابت ميشود كه آنچه امروز به نام قرآن در دست ماست، بيكم و كاست همان است كه بر پيامبر اكرم(ص) نازل شده است. اگر اصالت نص قرآن مورد ترديد باشد، سخن گفتن از تفسير قرآن به عنوان وحي الهي بيمعنا خواهد بود. ج) نقش کليدي علوم قرآن در تفسير يكي از وجوه ضرورت پرداختن به علوم قرآن، نقش بنیادین آن در فهم قرآن است. بيشتر مباحث علوم قرآن مقدمه و پيشنياز فهم قرآناند و بدون شناخت آنها، اساساً فهم قرآن به عنوان کتابي آسماني ممكن نخواهد بود؛ همانند مبحث اعجاز قرآن كه بدون آن، آسماني و از سوي خدا بودن قرآن اثبات نخواهد شد؛ يا آنكه فهم كامل قرآن حاصل نخواهد گشت. براي نمونه، اگر آيات ناسخ و منسوخ را نشناسيم، در فهم آنها دچار مشكل خواهيم شد. مثلاً اگر ندانيم آياتي چون فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ (توبه: ۵)، آیات قتال كه جنگيدن با مشركان را واجب كرده، ناسخ آيات صفح و در گذشتن از آنهاست، در فهم مقصود خداوند با مشكل مواجه خواهيم شد. برخي از مباحث علوم قرآن در شمار «مباني تفسير»اند و از اين منظر، در فهم قرآن نقشآفريني ميکنند. توضيح آنكه براي دستيابي به معنا و محتواي يک متن، مسائل و موضوعاتي وجود دارد كه بايد قبل از وارد شدن در فهم متن، آنها را بررسي و در قبالشان اتخاذ موضع كنيم. براي نمونه، بررسي زبان آن متن و تعيين قلمرو موضوعي آن، از اين نوع مسائل است. مواضعي كه مفسر در قبال اينگونه مسائل اتخاذ ميكند، «مباني تفسيري» وي هستند كه در اصل فهم، مقدار فهم يا چگونگي فهم وي از متن مؤثرند. فهم و تفسير قرآن نيز مبتني بر يک سلسله مباني است. مثلاً اگر كسي اين مبنا را پـذيرفت كه «الـفاظ قـرآن مـعجزه و از سوي خـداست»، مـجاز و مـلزم است کـه در كاربرد الفاظ در قرآن دقت كند و از اين رهگذر، ممکن است به نكاتي بديع دست يابد، ولي اگر كسي الفاظ قرآن را غيرالهي دانست، جاي چنين موشكافيهايي در آنها براي او وجود ندارد؛ يا اگر كسي در مبحث جامعیت قرآن اين مبنا را اختيار كرد كه «قرآن مشتمل بر تمام علوم است»، اين مبناي تفسيري آگاهانه يا ناآگاهانه در چگونگي فهم وي از برخي آيات تأثير خواهد گذاشت. پيشنيازي مباحث علوم قرآن براي فهم و تفسير آن، به قدري روشن است كه برخي از مؤلفان کتب علوم قرآن تصريح كردهاند که كتابشان را به عنوان مقدمة تفسير سامان دادهاند. سيوطي در مقدمة الاتقان في علوم القرآن كه از جامعترين كتابهاي علوم قرآن است چنين مينگارد: «و قد جعلته مقدمة للتفسير الكبير الذي شرعت فيه و سميته بمجمع البحرين و مطلع البدرين، الجامع لتحرير الروايه و تقرير الدراية». [۵۱] کما اينکه استاد معرفت (ص) در مقدمة التمهید فی علوم القرآن مينويسد: «اني جعلت من هذه الابحاث كمقدمة لتفسيري الوسيط». [۵۲] کتاب البیان فی تفسیر القرآن آیتاللّه خویی (ص) نيز مقدمة تفسيري است كه ايشان آن را آغاز كرده و بخشي از سورة حمد را نيز تفسير كردهاند. د) شناخت قرآن يکي از فوايد علوم قرآن، شناخت هرچه بيشتر و بهتر آخرين کتاب آسماني از جهات مختلف است. مثلاً محقق در دانش علوم قرآن ميآموزد که آيات قرآن دو دستهاند: آیات محکم و آیات متشابه. برخي از آيات قرآن ناسخ برخي ديگرند. الفاظ قرآن نيز همچون مفاهيم و معارف قرآني از سوي خداست، و محقق علاوه بر شناخت ويژگيهاي اين کتاب مقدس، به تاريخ آن از جهت نزول، قرائت، جمع و تدوين، نگارش و مانند آن، آگاه ميشود. اينگونه آگاهيها دربارة قرآن را در دانش ديگري نميتوان سراغ گرفت. ه ) توانايي دفاع از ساحت قرآن دانش علوم قرآن اين امکان را به محقق علوم قرآن ميدهد تا بتواند به شبهات و سؤالهايي كه براي او يا ديگران دربارة قرآن مطرح است، پاسخ گويد. براي مثال، يكي از مسائلي كه در بحث «محكم و متشابه» طرح ميشود، حکمت وجود آيات متشابه در قرآن است كه بدون آشنايي با مبحث محکم و متشابه نميتوان شبهة عدم بلاغت قرآن را به جهت اشتمال آن بر آيات متشابه پاسخ گفت. جايگاه علوم قرآن ميان ساير دانشها [ویرایش] براي شناخت جايگاه علوم قرآن و منزلت معرفتي آن، لازم است رابطة آن را با ساير علوم بررسي کنيم. همانگونه که در تقسيم علوم قرآن ذکر شد، علوم قرآن به سان هر دانشي بر اصول موضوعهای تکيه دارد که در علوم مختلف همچون دانش کلام بحث و بررسي ميشود، و اين دانشها به طور طبيعي بر علوم قرآن مقدم هستند. آنچه ما در بيان ارتباط اين دانش با ديگر منظومههاي معرفتي لحاظ کردهايم، تغذیه و استفاده اين دانش از نتايج تحقيقات دانشهاي ديگر و بهرهگيري دانشهاي ديگر از نتايج تحقيق در علوم قرآن است. علوم قرآن با برخي از علوم، كموبيش مرتبط است. نوع اين ارتباط هم مختلف است. گاه اين ارتباط به اين صورت است كه علوم ديگر از نتايج به دستآمده در علوم قرآن سود ميجويند و گاه قضيه برعكس است؛ يعني علوم ديگر بحث و بررسي در علوم قرآن را زمينهسازي يا تسهيل ميكنند، و در مواردي نيز اين بهرهمندي طرفيني است؛ هم دانش علوم قرآن براي علوم ديگر سودمند است يا آموزش و يادگيري آن را آسان ميكند و هم آن علوم ياريرسان علوم قرآن بوده، به فهم بهتر آن كمك ميكند. در ادامه، ارتباط علوم قرآن با برخي علوم را بيان ميكنيم. ← علوم قرآن و علم تفسير در بحث از ضرورت علوم قرآن و فوايد آن، به رابطة علوم قرآن و علم تفسير اشاره كرديم. علم تفسير متکفل بيان معاني آيات و مقاصد خداوند است، و مفسر در پي تفسير كلام خداوند. پس بايد قبل از ورود به تفسير قرآن يک سلسله مباني را تتقیح و اتخاذ کند. برخي از اين مباني تفسيري در مباحث علوم قرآني شكل و سامان ميگيرد که مهمترين آنها عبارتاند از: خدايي بودن قرآن، اصالت متن قرآن، امکان فهم قرآن، و جواز فهم قرآن. همچنين براي آنكه قرآن را تفسير كنيم، بايد قرائت صحيح آن را در موارد اختلاف قرائت تشخيص دهيم، و معيار قرائت صحيح از غير آن در علوم قرآن معين ميگردد. علاوه بر مباني و تشخيص قرائت صحيح، اصول و قواعد تفسير قرآن نيز در علوم قرآن بررسي ميشود و بدون دستيابي به آنها، فهم روشمند قرآن ميسر نخواهد شد و احتمال گرفتار آمدن در دام تفسيرهاي نادرست بسيار زياد است. نيز بدون شناخت برخي از مباحث علوم قرآن همچون ناسخ و منسوخ، فهم صحيح تمام قرآن ميسر نخواهد بود و مفسر در مواردي سرگردان خواهد شد. در بيانات امامان معصوم (ص) نيز لزوم شناخت برخي مباحث علوم قرآن براي تفسير صحيح قرآن، مورد تأكيد قرار گرفته است. امیرالمؤمنین علي(ص) به يكي از قاضیان ۴۱ کوفه فرمود: هل تعرف الناسخ من المنسوخ؟ «آيا ناسخ و منسوخ را ميشناسي و ميتواني آن دو را از هم بازشناسي؟» وي جواب داد: لا. حضرت فرمود: هلكت و اهلكت؛ «خود هلاك شدي و ديگران را نيز هلاك ساختي». [۵۳] [۵۴] [۵۵] [۵۶] ابوجعفر النحاس، كتاب الناسخ و المنسوخ في القرآن الكريم، ص۷، بيروت، مؤسسة الكتب الثقافية (تحقيق احمد بن الامين الشنقيطي)، ۱۴۰۹ ق / ۱۹۸۹ م. [۵۷] [۵۸] بنابراين تفسير صحيح قرآن و در مواردي امكان اصل تفسير قرآن، بر نتايج مباحث علوم قرآن مترتب است. از همين روي، برخي از انديشمندان علوم قرآن، آن را بسان کلیدی براي تفسير دانستهاند. [۵۹] ← علوم قرآن و علم كلام كلام علمي است كه در آن اعتقادات ديني با كمك عقل و نقل اثبات، و بر صحت آنها استدلال ميشود. بر اين اساس، كلام اسلامي يعني علمي كه اعتقادات دین اسلام را تبيين و اثبات ميکند. يكي از مباحث مهم كلام، مبحث نبوت است كه در دو بخش نبوت عامه و نبوت خاصه پيامبر اكرم(ص) بدان ميپردازند. بحث از اعجاز، تعريف معجزه و تفاوت آن با ديگر خوارق عادات و دلالت معجزه، از جمله مباحث کلامي است كه محققان علوم قرآن در مبحث اعجاز قرآن از آن سود ميجويند. از سوي ديگر، در علوم قرآن اعجاز قرآن به اثبات ميرسد و ابعاد گونهگون آن بيان ميشود كه متکلمان از ثمرات آن در نبوت خاصه بهره ميگيرند. بدينسان ميتوان گفت، كمكرساني كلام و علوم قرآن طرفيني است. ← علوم قرآن و علم اصول فقه علم اصول، متکفل بيان قواعد عامي است كه فقيه براي استنباط احکام شرعی از منابع مربوطه، بدانها تمسك ميجويد. [۶۰] مثلاً فقیه براي استنباطِ وجوب جواب سلام از آية إِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها (نساء: ۸۶) به دو قاعده نيازمند است: ۱. ظهورصیغة امر در وجوب تا بر پاية آن «حيّوا» ظاهر در وجوب رد سلام باشد؛ ۲. حجيت ظهور؛ يعني بايد در جايي ثابت شده باشد كه «ظاهر کلام حجت و قابل استناد است». فقيه با به كار گرفتن اين دو قاعده، «وجوب جواب سلام» را از آية فوق استنباط ميكند. علوم قرآن و علم اصول، حداقل در دو زمينه با يكديگر ارتباط دارند: ۱) حجيت ظواهر قرآن كريم يكي از مسائلي كه در علم اصول اثبات ميشود، « حجیت ظواهر » است كه از جمله مصاديق آن «حجيت ظواهر قرآن» است. از سوي ديگر، يكي از شبهاتي كه در برابر حجيت ظواهر مطرح شده، احتمال وقوع تحریف در قرآن است. در مبحث «تحريفناپذيري قرآن»، که علوم قرآن متکفل اثبات آن است، اين احتمال نفي ميشود. ۲) بحث نسخ در علم اصول، پس از بحث « عام و خاص » به بررسي نسخ پرداخته، شرايط لازمِ آن را بررسي ميكنند و تفاوت نسخ و تخصیص را بيان كرده، معيار تشخيص آن دو را از يكديگر ارائه ميكنند. اين بحثها به مثابة مقدمهاي براي مبحث نسخ و بررسي آيات ناسخ و منسوخ در علوم قرآن نيز طرح ميشود و معمولاً به تحقيقات عالمان اصول در تعريف و شرايط نسخ بسنده ميكنند. ← علوم قرآن و فقه علم فقه دانشي است كه در آن احكام شرعي از منابعش استخراج و بيان ميشود، و قرآن نخستين منبع استنباط است. همانگونه که پيشتر بيان شد، اثبات الهي بودن و اصالت نص موجود قرآن در دانش علوم قرآن صورت ميپذيرد و تا اين دو امر اثبات نشود، فقيه نميتواند به قرآن موجود به عنوان منبع تشریع احکام الهي استناد کند. از سوي ديگر، دانشمندان علوم قرآن در بررسي و استقصای آيات ناسخ و منسوخ از مراجعه به فقه بينياز نيستند؛ چراکه يکي از راههاي تشخيص آيات ناسخ و منسوخ، اجماع عالمان بر نسخ آيهاي توسط آيهاي ديگر است، و اين اجماع از طريق فقه به دست ميآيد. جمعبندي و نتايج [ویرایش] علوم قرآن مرکبي اضافي است و در دو معناي عام و خاص به کار رفته است. علوم قرآن به معناي عام، علومي را که در خدمت قرآناند و مفسر را در فهم معارف قرآن کمک ميکنند؛ علوم و معارفي را که از قرآن استنباط ميشوند؛ و نيز علومي که قرآن را موضوع بررسي خود قرار دادهاند، دربرميگيرد، و علوم قرآن به معناي خاص، فقط بر علوم متخذ از قرآن اطلاق ميشود. علوم قرآن در اصطلاح نام دانشي است که موضوع آن قرآن است و در آن، مباحث مطرح دربارة اين کتاب مقدس بررسي ميشود. برخي دانش علوم قرآن را به گونهاي تعريف کردهاند که تمام علوم مرتبط با قرآن را دربرميگيرد. چنين تعريفي صحيح نيست؛ چراکه بيانگر کاربرد عام علوم قرآن است. امروزه قطعاً علوم قرآن از کاربرد لغوي عام به معناي اصطلاحي خاص نقل شده و نام دانش شناختهشدهاي قرار گرفته است و اين دانش، تمام علوم مرتبط با قرآن را دربرنميگيرد. برخي ابن ادريس شافعي را نخستين کسي دانستهاند که در گفتوگويي با هارونالرشيد واژة علوم القرآن را به کار برده است، ولي از آنجا که اين گفتوگو در منابع اصيل يا اساساً گزارش نشده و يا در گزارش آن، واژة علوم القرآن ذکر نشده است، ادعاي يادشده به شدت مورد ترديد است. زرقانی، علی بن ابراهیم بن سعید، مشهور به حوفی (متوفاي ۴۳۰ ق) و فهد بن عبدالرحمن رومی، محمد بن خلف مرزبان (متوفاي ۳۰۹ ق) را نخستين کسي دانستهاند که در عنوان کتابش واژة علوم القرآن را به عنوان عَلَم براي دانش علوم قرآن به کار برده است، ولي گزارشهايي که خود زرقاني از کتاب البرهان في علوم القرآن حوفي به دست داده و نيز گزارش ابنندیم از کتاب الحاوي في علوم القرآنِ ابن مرزبان، نشانگر آن است كه علوم قرآن در اين دو کتاب، به معناي علوم متخذ از قرآن است. با توجه به گزارش صبحي صالح از کتاب عجائب علوم القرآن، تأليف ابوبکر محمد بن قاسم بن بشار انباري (متوفاي ۳۲۸ ق)، گويا اين کتاب اولين اثري است که تحت عنوان علوم قرآنِ مصطلح، به مباحث علوم قرآن پرداخته است. موضوع علوم قرآن، قرآن شريف است، و از آنجا که اين کتاب داراي حيثيتهاي مختلفي است، در هر مبحث از مباحث علوم قرآن، حيثيتي خاص مدنظر بوده، قرآن از آن جهت خاص بررسي ميشود. وجه جمع آوردن علوم در عنوان علوم قرآن به عنوان نام دانشي خاص نيز همين بوده است که قرآن از هر حيث، ميتواند موضوعي براي علمي خاص مانند علم اعجاز قرآن، علم قرائت و… باشد. در عمل نيز اينگونه بوده که ابتدا تأليفاتي شکل گرفته که به جنبة خاصي از قرآن ميپرداختند، و پس از سامان پذيرفتن کتابهاي متعددي که به يک جنبة خاص پرداختهاند، کتابهاي جامع علوم قرآن به منصة ظهور رسيده است. از آنجا که بحثهاي پيرامون قرآن به موارد معيني محدود نيست، و ممکن است در گذر ايام بحثهايي نو پيرامون قرآن مطرح شود، نميتوان قلمرو علوم قرآن را به مباحثي معين محدود ساخت. زرکشي در البرهان، مباحث علوم قرآن را ذيل ۴۷ عنوان و سيوطي در الاتقان در هشتاد نوع طرح کرده است. برخي از مباحثي که در اين دو کتاب ذکر شده، مانند مبحث شناخت وجوه و نظاير و غرايب قرآن، از دايرة علوم قرآن مصطلح خارج است. از سوي ديگر، نپرداختن به برخي مباحث علوم قرآن به دلايلي خاص به معناي خروج آنها از قلمرو اين دانش نيست؛ کما اينکه نگاه ويژه به برخي ديگر از مباحث و نگارش کتابهاي مستقل در آن زمينه، موجب خروج آنها از قلمرو دانش علوم قرآن نيست. مباحث مطرح در دانش علوم قرآن را ميتوان به مبادي و مسائل تقسيم کرد و بر حسب کاربردهاي مضاف فلسفه، ميتوان مبادي تصوري و تصديقي اين دانش را «فلسفة دانش علوم قرآن» ناميد. از آنجا که بدون تحقيق و بررسي مسائل دانش علوم قرآن، دستكم در برخي زمينهها، تفسير قرآن بر پايهاي استوار بنا نخواهد شد، پرداختن به اين دانش به عنوان مقدمة تفسير امري ضروري است. برخي از مباني تفسير، از جمله خدايي بودن قرآن و اصالت نص موجود آن در اين دانش تنقيح و اثبات ميشود. علاوه بر آن، شناخت هرچه بيشتر و بهتر قرآن شريف از جهات مختلف با دانش مزبور ميسر ميشود و محقق در اين دانش بر دفاع از ساحت قرآن توانايي کسب ميکند. از اين روي، پرداختن به دانش علوم قرآن امري لازم و ضروري است. علوم قرآن در ميان دانشهاي اسلامي از جايگاهي بلند برخوردار است و با علوم مختلفي چون علم تفسیر، علم کلام، علم اصول فقه و علم فقه داراي پيوندي وثيق است. ارتباط علوم قرآن با علوم ديگر در مواردي طرفيني و در برخي موارد يک سويه است؛ به اين معنا که گاه هم دانش علوم قرآن از نتايج يک علم بهرهمند ميشود و هم آن دانش از تحقيقاتي که در علوم قرآن صورت گرفته است بهره ميبرد، وگاه اين ارتباط به اين صورت است که تنها دانش علوم قرآن از نتايج آن علم بهره ميگيرد و يا برعکس.
————————————–
فهرست منابع [ویرایش]
(۱) ابوالبركات عبدالرحمن بن سعيد بن الانباري، البيان في غريب اعراب القرآن، قم، انتشارات الهجرة، ۱۴۰۳ق / ۱۳۶۲ش.
(۲) ابوالفرج عبدالرحمن بنالجوزي، فنون الأفنان في عيون علوم القرآن، بيروت، دارالبشائر.
(۳) ابوالفرج عبدالرحمن بنالجوزي، ناسخ القرآن و منسوخه، دمشق، دارالثقافة العربية، ۱۴۱۱ ق / ۱۹۹۰ م. (۴) محمد بن اسحاق أبوالفرج النديم، الفهرست، بيروت، دار النشر، دار المعرفة، ۱۳۹۸ق / ۱۹۷۸م. (۵) محمد بن محمد ابوشهبة، المدخل لدراسة القرآن الكريم، قاهرة، مكتبة السنة، ۱۴۱۲ ق / ۱۹۹۲ م. (۶) ابونعيم الاصبهاني، تاريخ اصبهان، بيروت، دار الکتب العلمية، ۱۴۱۰ق / ۱۹۹۰م. (۷) ابونعيم الاصبهاني، حلية الاولياء و طبقات الاصفياء، بيروت، دارالكتاب العربي، ۱۴۰۷ ق / ۱۹۸۷. (۸) عباس ايزدپناه، مباني روششناسي علوم قرآني، صحيفة مبين، ۱۳۷۹، مسلسل ۲۲، شمارة پنجم. (۹) السيد محمدباقر الحكيم، علوم القرآن، قم، مجمع الفكر الاسلامي، ۱۴۱۷ ق، الطبعة الثالثة. (۱۰) ياقوت الحموي، معجم الادباء، بيروت، دار الفكر، ۱۴۰۰ ق / ۱۹۸۰ م، چاپ سوم. (۱۱) السيد ابوالقاسم الخويي، البيان في تفسير القرآن، قم, دار الثقلين، ۱۴۱۸ ق، الطبعة الثالثة. (۱۲) فهد الرومي، دراسات في علوم القرآن الكريم، رياض، مكتبة التوبة. (۱۳) عدنان محمد زرزور، علوم القرآن، بيروت، المكتب الاسلامي، ۱۴۰۱ ق /۱۹۸۱ م. (۱۴) محمد عبدالعظيم الزرقاني، مناهل العرفان في علوم القرآن، بيروت، المكتبة العصرية، ۱۴۱۷ ق. (۱۵) بدرالدين محمد بن عبدالله الزركشي، البرهان في علوم القرآن، بيروت، دار المعرفة، ۱۴۱۵ق /۱۹۹۴م، چاپ دوم. (۱۶) جلالالدين السيوطي، الاتقان في علوم القرآن، قم، منشورات الرضي، ۱۳۶۳، الطبعة الثانية. (۱۷) محمدعلي الصابوني، التبيان في علوم القرآن، بيروت، عالم الکتب، ۱۴۰۵ ق / ۱۹۸۵م. (۱۸) اصبحي لصالح، مباحث في علوم القرآن، بيروت، دارالعلم للملايين، ۱۹۶۸ م، چاپ پنجم. (۱۹) مولي محمد صالحي المازندراني، شرح أصول الكافي. (۲۰) محمدرضا صالحي كرماني، درآمدي بر علوم قرآني، تهران، انتشارات جهاد دانشگاهي دانشگاه تهران، ۱۳۶۹. (۲۱) السيد محمدباقر الصدر، دروس في علم الاصول، مجمع الشهيد آية الله الصدر العلمي، ۱۴۰۸ق، چاپ دوم. (۲۲) محمدحسين طباطبايي، قرآن در اسلام، دفتر انتشارات اسلامي، ۱۳۶۱. (۲۳) ابوعلي الفضل بن الحسن الطبرسي، مجمع البيان لعلوم القرآن, بيروت, دار المعرفه، ۱۴۰۸ ق / ۱۹۸۸ م، الطبعة الثانية. (۲۴) عليرضا طيبي، علوم قرآني و گسترة آن، کيهان انديشه، بهمن و اسفند، ۱۳۷۵، شماره هفتاد. (۲۵) نورالدين عتر، علوم القرآن الكريم، دمشق، مكتبة الصباح، ۱۴۱۶ ق / ۱۹۹۶ م، الطبعة السادسة. (۲۶) العياشي، تفسير العياشي، بيروت، مؤسسة الاعلمي، ۱۴۱۱ ق / ۱۹۹۱م. (۲۷) محمدعلي الكاظمي، فوائد الاصول (تقريرات خارج اصول مرحوم ناييني)، قم، انتشارات جامعة مدرسين، ۱۴۱۴ ق. (۲۸) مجمع الفكر الاسلامي، موسوعة مؤلفي الامامية، ۱۴۲۰ق. (۲۹) محمد اسماعيل ابراهيم، القرآن و اعجازه العلمي، دار الفکر العربي. (۳۰) محمدتقي مصباحيزدي، آموزش فلسفه، تهران، سازمان تبليغات اسلامي، ۱۳۶۶، چاپ دوم. (۳۱) محمدهادي معرفت، علوم قرآني، قم، مؤسسه فرهنگي انتشاراتي التمهيد، ۱۳۷۸. (۳۲) محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، قم، مؤسسه النشر الاسلامي، ۱۴۱۵ ق، الطبعة الثانية. (۳۳) محمدعلي مهدويراد، سير نگارشهاي علوم قرآني، تهران، نمايشگاه بينالمللي قرآن كريم، ۱۴۲۱ق / ۱۳۷۹. (۳۴) السيد علي الموسوي الدارابي، نصوص في علوم القرآن، مشهد، مجمع البحوث الاسلامية، ۱۴۲۲ق / ۱۳۸۰. (۳۵) ابوجعفر النحاس،كتاب الناسخ و المنسوخ في القرآن الكريم، بيروت، مؤسسة الكتب الثقافية (تحقيق احمد بن الامين الشنقيطي)، ۱۴۰۹ ق / ۱۹۸۹ م. پانویس [ویرایش] ۱. ↑ محمد عبدالعظيم الزرقاني، مناهل العرفان في علوم القرآن، ج۱، ص۲۷، بيروت، المكتبة العصرية، ۱۴۱۷ ق. ۲. ↑ نورالدين عتر، علوم القرآن الكريم، ص۷، عتر، نورالدين، علوم القرآن الكريم، دمشق، مكتبة الصباح، ۱۴۱۶ ق / ۱۹۹۶ م، الطبعة السادسة. ۳. ↑ جلالالدين السيوطي، الاتقان في علوم القرآن، ج۴، ص۳۳، قم، منشورات الرضي، ۱۳۶۳، الطبعة الثانية. ۴. ↑ نورالدين عتر، علوم القرآن الكريم، ص۷، عتر، نورالدين، علوم القرآن الكريم، دمشق، مكتبة الصباح، ۱۴۱۶ ق / ۱۹۹۶ م، الطبعة السادسة. ۵. ↑ ابوعلي الفضل بن الحسن الطبرسي، مجمع البيان لعلوم القرآن، ج۱، ص۷۷، بيروت، دار المعرفه، ۱۴۰۸ ق / ۱۹۸۸ م، الطبعة الثانية. ۶. ↑ ابوعلي الفضل بن الحسن الطبرسي، مجمع البيان لعلوم القرآن، ج۲، ص۷۷، بيروت، دار المعرفه، ۱۴۰۸ ق / ۱۹۸۸ م، الطبعة الثانية. ۷. ↑ محمد عبدالعظيم الزرقاني، مناهل العرفان في علوم القرآن، ج۱، ص۳۱، بيروت، المكتبة العصرية، ۱۴۱۷ ق. ۸. ↑ عدنان محمد زرزور، علوم القرآن، ص۱۲۳، بيروت، المكتب الاسلامي، ۱۴۰۱ ق /۱۹۸۱ م. ۹. ↑ بدرالدين محمد بن عبدالله زركشي، البرهان في علوم القرآن، نوع۴۱، بيروت، دار المعرفة، ۱۴۱۵ق /۱۹۹۴م، چاپ دوم. ۱۰. ↑ محمدرضا صالحي كرماني، درآمدي بر علوم قرآني، ص۱۸، تهران، انتشارات جهاد دانشگاهي دانشگاه تهران، ۱۳۶۹. ۱۱. ↑ محمدرضا صالحي كرماني، درآمدي بر علوم قرآني، ص۱۸، تهران، انتشارات جهاد دانشگاهي دانشگاه تهران، ۱۳۶۹. ۱۲. ↑ محمدعلي الصابوني، التبيان في علوم القرآن، ص۹، بيروت، عالم الکتب، ۱۴۰۵ ق / ۱۹۸۵م. ۱۳. ↑ السيد محمدباقر الحکيم، علوم القرآن، ص۱۹، قم، مجمع الفكر الاسلامي، ۱۴۱۷ ق، الطبعة الثالثة. ۱۴. ↑ محمد اسماعيل ابراهيم، القرآن و اعجازه العلمي، ص۱۷۰، دار الفکر العربي. ۱۵. ↑ مولي محمدصالح المازندراني، شرح اصول الكافي، ج۴، ص۱۴۸. ۱۶. ↑ مجمع الفكر الاسلامي، موسوعة مؤلفي الامامية، ج۲، ص۲۶۸، ۱۴۲۰ق. ۱۷. ↑ مجمع الفكر الاسلامي، موسوعة مؤلفي الامامية، ج۲، ص۶۰۸، ۱۴۲۰ق. ۱۸. ↑ مجمع الفكر الاسلامي، موسوعة مؤلفي الامامية، ج۲، ص۴۲۱، ۱۴۲۰ق. ۱۹. ↑ محمد عبدالعظيم زرقاني، مناهل العرفان في علوم القرآن، ج۱، ص۳۹، بيروت، المكتبة العصرية، ۱۴۱۷ ق. ۲۰. ↑ محمد عدنان زرزور، علوم القرآن، ص۱۲۵، بيروت، المكتب الاسلامي، ۱۴۰۱ ق /۱۹۸۱ م. ۲۱. ↑ ياقوت حموي، معجم الادباء، ج۹، ص۲۸۸، بيروت، دار الفكر، ۱۴۰۰ ق / ۱۹۸۰ م، چاپ سوم. ۲۲. ↑ ابونعيم اصفهاني، حلية الاولياء و طبقات الاصفياء، ج۹، ص۸۷، بيروت، دارالكتاب العربي، ۱۴۰۷ ق / ۱۹۸۷. ۲۳. ↑ محمد عبدالعظيم زرقاني، مناهل العرفان في علوم القرآن، ج۱، ص۳۹، بيروت، المكتبة العصرية، ۱۴۱۷ ق. ۲۴. ↑ ابوالفرج عبدالرحمن بن الجوزي، فنون الأفنان في عيون علوم القرآن، ص۷۳، بيروت، دارالبشائر. ۲۵. ↑ فهد الرومي، دراسات في علوم القرآن الكريم، ص۴۵، رياض، مكتبة التوبة. ۲۶. ↑ ابن النديم، الفهرست، ج۱، ص۱۲۸، بيروت، دار النشر، دار المعرفة، ۱۳۹۸ق / ۱۹۷۸م. ۲۷. ↑ ابوالفرج عبدالرحمن بن جوزي، فنون الافنان في عيون علوم القرآن، ص۷۳(مقدمة عتر)، بيروت، دارالبشائر. ۲۸. ↑ محمدعلي مهدويراد، سير نگارشهاي علوم قرآني، ص۳۸، تهران، نمايشگاه بينالمللي قرآن كريم، ۱۴۲۱ق / ۱۳۷۹. ۲۹. ↑ صبحي الصالح، مباحث في علوم القرآن، ص۱۲۲، بيروت، دارالعلم للملايين، ۱۹۶۸ م، چاپ پنجم. ۳۰. ↑ صبحي الصالح، مباحث في علوم القرآن، ص۱۲۲، بيروت، دارالعلم للملايين، ۱۹۶۸ م، چاپ پنجم. ۳۱. ↑ السيد محمدباقر الحكيم، علوم القرآن، ص۱۹ ـ ۲۱ (با تلخيص)، قم، مجمع الفكر الاسلامي، ۱۴۱۷ ق، الطبعة الثالثة. ۳۲. ↑ عليرضا طيبي، «علوم قرآني و گسترة آن»، مجلة کيهان انديشه، ش۷۰، ص۷۵، بهمن و اسفند، ۱۳۷۵. ۳۳. ↑ محمد عبدالعظيم زرقاني، مناهل العرفان في علوم القرآن، ج۱، ص۳۲، بيروت، المكتبة العصرية، ۱۴۱۷ ق. ۳۴. ↑ محمد بن محمد ابوشهبه، المدخل لدراسة القرآن الكريم، ص۲۴، قاهرة، مكتبة السنة، ۱۴۱۲ ق / ۱۹۹۲ م. ۳۵. ↑ محمد بن محمد ابوشهبه، المدخل لدراسة القرآن الكريم، ص۲۵، قاهرة، مكتبة السنة، ۱۴۱۲ ق / ۱۹۹۲ م. ۳۶. ↑ سيدعلي موسوي دارابي، نصوص في علوم القرآن، ج۱، ص۱۶، مقدمة استاد واعظزادة خراساني بر کتاب، مشهد، مجمع البحوث الاسلامية، ۱۴۲۲ق / ۱۳۸۰. ۳۷. ↑ سيدعلي موسوي دارابي، نصوص في علوم القرآن، ج۱، ص۱۷، مقدمة استاد واعظزادة خراساني بر کتاب، مشهد، مجمع البحوث الاسلامية، ۱۴۲۲ق / ۱۳۸۰. ۳۸. ↑ سيدمحمدحسين طباطبايي، قرآن در اسلام، ص۱۰۸، دفتر انتشارات اسلامي، ۱۳۶۱. ۳۹. ↑ سيدمحمدحسين طباطبايي، قرآن در اسلام، ص۱۰۹، دفتر انتشارات اسلامي، ۱۳۶۱. ۴۰. ↑ سيدمحمدحسين طباطبايي، قرآن در اسلام، ص۱۰۹، دفتر انتشارات اسلامي، ۱۳۶۱. ۴۱. ↑ عباس ايزدپناه، «مباني روششناسي علوم قرآني»، صحيفة مبين، ش۲۲، ص۴۳، ۱۳۷۹. ۴۲. ↑ عباس ايزدپناه، «مباني روششناسي علوم قرآني»، صحيفة مبين، ش۲۲، ص۴۴، ۱۳۷۹. ۴۳. ↑ عباس ايزدپناه، «مباني روششناسي علوم قرآني»، صحيفة مبين، ش۲۲، ص ۴۳، ۱۳۷۹. ۴۴. ↑ محمدعلي كاظمي، فوائد الاصول (تقريرات خارج اصول مرحوم ناييني)، ج۱، ص۱۷، قم، انتشارات جامعة مدرسين، ۱۴۱۴ ق. ۴۵. ↑ محمدتقي مصباحيزدي، آموزش فلسفه، ج۱، ص۸۰ ـ ۸۱، تهران، سازمان تبليغات اسلامي، ۱۳۶۶، چاپ دوم. ۴۶. ↑ محمدرضا صالحی كرماني، درآمدي بر علوم قرآني، ص۳۲ ـ ۴۴، تهران، انتشارات جهاد دانشگاهي دانشگاه تهران، ۱۳۶۹. ۴۷. ↑ محمدرضا صالحی كرماني، درآمدي بر علوم قرآني، ص۵۱ ـ ۵۹، تهران، انتشارات جهاد دانشگاهي دانشگاه تهران، ۱۳۶۹. ۴۸. ↑ محمدتقي مصباحيزدي، آموزش فلسفه، ج۱، ص۶۲، تهران، سازمان تبليغات اسلامي، ۱۳۶۶، چاپ دوم. ۴۹. ↑ محمدتقي مصباحيزدي، آموزش فلسفه، ج۱، ص۶۸، تهران، سازمان تبليغات اسلامي، ۱۳۶۶، چاپ دوم. ۵۰. ↑ محمدتقي مصباحيزدي، آموزش فلسفه، ج۱، ص۶۸، تهران، سازمان تبليغات اسلامي، ۱۳۶۶، چاپ دوم. ۵۱. ↑ جلالالدين سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، ج۱، ص۲۷، قم، منشورات الرضي، ۱۳۶۳، الطبعة الثانية. ۵۲. ↑ محمدهادي المعرفت، التمهيد، ج۱، ص۲۰، قم، مؤسسه النشر الاسلامي، ۱۴۱۵ ق، الطبعة الثانية. ۵۳. ↑ محمد بن مسعود العياشي، تفسير العياشي، ج۱، ص۲۲، بيروت، مؤسسة الاعلمي، ۱۴۱۱ ق / ۱۹۹۱م. ۵۴. ↑ ابوالفرج عبدالرحمن بن الجوزي، ناسخ القرآن و منسوخه، ص۱۲۸، دمشق، دارالثقافة العربية، ۱۴۱۱ ق / ۱۹۹۰ م. ۵۵. ↑ ابوالفرج عبدالرحمن بن الجوزي، ناسخ القرآن و منسوخه، ص۱۲۸، دمشق، دارالثقافة العربية، ۱۴۱۱ ق / ۱۹۹۰ م. ۵۶. ↑ ابوجعفر النحاس، كتاب الناسخ و المنسوخ في القرآن الكريم، ص۷، بيروت، مؤسسة الكتب الثقافية (تحقيق احمد بن الامين الشنقيطي)، ۱۴۰۹ ق / ۱۹۸۹ م. ۵۷. ↑ بدرالدين محمد بن عبدالله الزرکشي، البرهان في علوم القرآن، ج۲، ص۱۵۸، بيروت، دار المعرفة، ۱۴۱۵ق /۱۹۹۴م، چاپ دوم. ۵۸. ↑ ابونعيم الاصبهاني، تاريخ اصبهان، ج۱، ص۱۲۱، بيروت، دار الکتب العلمية، ۱۴۱۰ق / ۱۹۹۰م. ۵۹. ↑ محمد عبدالعظيم الزرقانی، مناهل العرفان في علوم القرآن، ج۱، ص۳۱، بيروت، المكتبة العصرية، ۱۴۱۷ ق. ۶۰. ↑ السيد محمدباقر صدر، دروس في علم الاصول، الحلقة الاولي، ص۳۸، مجمع الشهيد آية الله الصدر العلمي، ۱۴۰۸ق، چاپ دوم. منبع [ویرایش] دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «علوم قرآن؛ چیستی، چرایی و چگونگی»، ج۱، ص۳.
موضوع: "بدون موضوع"
علوم قرآن
علوم قرآن (حوزه اصلی) :
نام علمی مدوّن مربوط به قرآن (سایت دانشنامه علوم اسلامی) واژه ‘علوم قرآن’ دو کاربرد دارد:
1. هر دانش و آگاهی که میتواند در باره قرآن مطرح شده و مرتبط با قرآن باشد، که در اصطلاح، آن را ‘علوم قرآن اضافی’ گویند.
علوم قرآن اضافی را چنین تعریف کردهاند: ‘هر علمی که در خدمت قرآن یا مستند به آن باشد’. بر این تعریف اشکال کردهاند که: بر این اساس باید علم صرف و نحو و معانی و بیان و برخی علوم انسانی و تجربی، که در فهم قرآن دخالت دارند و میتوانند مورد استفاده قرار گیرند، از علوم قرآن به شمار آیند، با این که چنین نیست، زیرا منشأ این علوم، قرآن نمیباشد، و قبل از قرآن مطرح بوده و یا بدون ارتباط با قرآن مطرح شده و شکل گرفتهاند. با توجه به این اشکال، تعریف دیگری ارائه شده است:
‘علوم قرآن اضافی’ علومی است که در دامان قرآن و در پی تلاش برای شناخت آن مطرح شده و یا قابل طرحاند؛ مانند علم ناسخ و منسوخ، اعجاز قرآن، اعراب قرآن، نکات ادبی، بلاغی، اخلاقی، اجتماعی و…. بنابر این، علم فقه تا آن جا که درباره آیات الاحکام و مستندات قرآنی بحث میکند، از علوم قرآن (به معنای نخست) به شمار میآید، ولی هر گاه در باره منابع دیگر و مستند به حدیث یا عقل و یا اجماع بحث کند، خارج از ‘علوم قرآن اضافی’ است. 2. مجموعه مباحثی که در طول زمان در باره قرآن و مرتبط با آن شکل گرفته و به آن مباحث، عنوان ‘علوم قرآن’ را دادهاند. در این کاربرد، قلمرو علوم قرآن معین و محدود خواهد بود و در اصطلاح، آن را ‘علوم قرآن اسمی یا علمی’ گویند. ‘علوم قرآن علمی’ دانشی شکل یافته و تدوین شده است که دارای مباحث و فصلهای مشخصی است و در هر فصل آن خصوصیتی از قرآن مورد بررسی قرار گرفته است. بنابر این، قلمرو مباحث ‘علوم قرآن علمی’ محدود و معین است و منحصر در همان مباحثی است که معمولاً کتابهای علوم قرآن به آنها پرداختهاند. پس_ با توجه به دو کاربرد ذکر شده_ اگر زرکشی گفته است: علوم قرآن شمارش نمیشود، منظورش علوم قرآن اضافی بوده است، نه علوم قرآن علمی. و اگر سیوطی مینویسد: علم طب، جدل، هیئت و… از علوم قرآنی است، ممکن است نظرش ‘علوم قرآن اضافی’ باشد، آن هم آن مقدار از این مباحث که مستند به آیات قرآن و یا درباره آیات قرآن طرح شده باشند، و نه همه مباحث این علوم. در باره تاریخ پیدایش واژه ‘علوم قرآن’ آرای مختلفی (قرن هفتم، پنجم، سوم) اظهار شده است، ولی میتوان گفت این واژه را در قرن دوم هجری (زمان خلافت هارون الرشید) ، شافعی به کار برده است، آنجا که در جواب رشید چنین میگوید: ‘… انّ علوم القرآن کثیرة… ‘. امّا در باره این که سرآغاز شکل گیری مباحث قرآنی چه زمانی بوده، میتوان گفت که سرآغاز آن عصر پیامبر و روزگار نزول قرآن است، زیرا در این عصر بود که اسباب نزول و ناسخ و منسوخ و… در قالب روایات بیان میشد؛ هر چند مکتوب و مدوّن نبود و به عنوان یک علم شناخته نمیشد و درباره آن نقد و بررسی صورت نمیگرفت. در قرن دوم، تألیفاتی در عرصه تفسیر و مباحث علوم قرآنی نظیر قرائات، اعراب قرآن، اسباب نزول، ناسخ و منسوخ و… انجام شد؛ امّا توجه دانشمندان مسلمان به مباحث قرآنی و نیز تنوع این مباحث به مرور زمان باعث شد میان مباحث تفسیری و مباحث علوم قرآنی- علیرغم تداخل مباحث آندو- نوعی مرزبندی انجام شود و علم تفسیر که خود یکی از مباحث علوم قرآنی است، به صورت علمی مستقل ظاهر شود. آغاز این مرزبندی و پدید آمدن اصطلاح جدید «علوم قرآن» و تدوین کتابهایی که در بردارنده مباحث معیّنی هستند که تحت عنوان ‘علوم قرآن علمی’ قابل شناساییاند، را قرن ششم یا هفتم و پس از آن دانستهاند؛ امّا زرقانی در ~مناهلالعرفان~ به استناد نوشتهای از علی بن ابراهیم سعید مشهور به حوفی (م430ق) به نام ~البرهان فی علوم القرآن~ -که صاحب مناهل نسخهای از این کتاب را خود مشاهده کرده است- سابقه این کار را به قرن پنجم میرساند. برخی دیگر بر این باورند که قبل از قرن پنجم، کتبی تحت عنوان علوم قرآن تدوین شده است؛ مانند: ‘الحاوی فی علوم القرآن’، تألیف محمّد بن خلف بن مرزبان (م 309 ق) ؛ ‘الرغیب فی علوم القرآن’، تألیف محمّد بن عمر الواقدی (م 207 ق) ؛ ‘فی علوم القرآن’، تألیف ابوبکر محمّد بن القاسم الانباری (م 328 ق) ؛ ‘الاستغناء فی علوم القرآن’، تألیف محمّد بن علی الادفوی (م 388 ق) . هم اکنون، واژه «علوم قرآن» نام علمی مدوّن مربوط به قرآن است و به مجموعه مطالبی گفته میشود که درباره قرآن کریم بحث میکند و بهگونهای در شناخت این کتاب شریف مؤثر است؛ مانند: نزول قرآن، مبدء، کیفیت، مکان و مدت نزول، جمع و کتابت قرآن در عصر پیامبر (ص) ، اعجاز و مانندناپذیری، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، سوگندها، مَثَلها، ترتیب و تناسب سورهها، قصهها، و…. موضوع این علم به لحاظ مباحث فوقالذکر، قرآن کریم است. از فواید این علم، شناخت بیشتر قرآن، وسیله شناخت بیشتر معارف ارزشمند قرآن، دفاع از حریم کتاب الهی و آمادگی برای تفسیر قرآن است. نقش این علم در علم تفسیر به گونهای است که آن را «اصول تفسیر» نیز نامیدهاند. ذکر واژه علوم در «علوم قرآن» به صیغه جمع، اشاره به این است که این علم خلاصهای از علوم متنوع است که مباحث آن ارتباط وثیقی با علوم دینی و عربی دارد؛ بهطوری که هر بحثی از آن میتواند در زمره مسائل یکی از این علوم قرار گیرد. از طرف دیگر نیز نشانه این است که هر یک از مباحث این علم میتواند جدای از دیگر مباحث، مورد بحث و نظر قرار گیرد، و به دلیلِ همین استقلال نسبی، در تقدیم و تأخیر مباحث و چینش آنها الزام عقلی و منطقی وجود ندارد؛ لذا بسیاری از مؤلفات علوم قرآنی، تنها به یک یا چند مبحث از مباحث علوم قرآن پرداختهاند؛ بدون اینکه احساس نیازی به انضمام سایر مباحث شود. واژه «علوم قرآن» ابتدا به صورت ترکیب اضافی استعمال میشده است و مراد از آن مجموعهای از معارف مرتبط با قرآن (در ناحیه تصورات و تصدیقات) بود و چون همه علومی که به نوعی در خدمت قرآن یا مستند به آن بودند مورد نظر بود، واژه «علوم» به صیغه جمع استعمال میشد. این علوم شامل علم تفسیر، علم قرائات، علم رسمالخط عثمانی، علم اعجاز قرآن، علم اسباب نزول، علم ناسخ و منسوخ، علم اِعراب قرآن، علم غریب قرآن، و علوم دین، لغت و… میشود. در زبان فارسی علاوه بر واژه «علوم قرآن» کم و بیش از واژه «علوم قرآنی» نیز برای اشاره به این علم استفاده میشود. البته استعمال وصفیِ این واژه مانند «مباحث علوم قرآنی» رایجتر است؛ همچنانکه استعمال آن در معارفِ برگرفته از قرآن نیز رایج است. واژه «معارف قرآن» و «معارف قرآنی» نیز عمدتاً بر معارف و علوم برگرفته از قرآن اطلاق میشود. در ~اصطلاحنامه علوم قرآن~، رؤوس ساختار موضوعی حوزه علوم قرآن بر پایه نیاز به شناخت و درک قرآن در موارد ذیل بهاین شرح آمده است:
1. اسامی و صفات قرآن؛ 2. اسلوب قرآن؛ 3. اعجاز قرآن؛ 4. تاریخ قرآن؛ 5. ترجمه و مترجمان قرآن؛ 6. تفسیر و مفسران؛ 7. تقسیمات قرآن؛ 8. خصایص قرآن؛ 9. دلالت الفاظ قرآن؛ 10. فضایل قرآن؛ 11. قرائت و تجوید قرآن؛ 12. قرائات و قرّاء؛ 13. وحی الهی. منابع مباحث فی علوم القرآن : صفحه 10 التمهید فی علوم القرآن جلد 1 : صفحه 15 البرهان فی علوم القرآن (با حاشیه) جلد 1 : صفحه 16 الاتقان فی علوم القرآن جلد 1 : صفحه (24-31) مناهل العرفان فی علوم القرآن جلد 1 : صفحه (14-41) مجله پژوهشهای قرآنی جلد 1 : صفحه 15 اصطلاحنامه مترادفات از واژه «علوم قرآن (حوزه اصلی)» بجای واژههای زیر استفاده کنید: قرآن شناسی اخص اسامی و صفات قرآن، اسلوب قرآن ( علوم قرآنی )، اعجاز قرآن ( علوم قرآنی )، تاریخ قرآن، ترجمه و مترجمان قرآن، تفسیر و مفسران، تقسیمات قرآن، خصایص قرآن، دلالت الفاظ قرآن، فضایل قرآن، قرائات و قراء، قرائت و تجوید قرآن، وحی الهی ( علوم قرآنی ) وابسته اَعلام علوم قرآن، تاریخ علوم قرآن، دانشمندان علوم قرآنی، روش تحقیق علوم قرآن، طبقهبندی علوم قرآنی، علوم قرآنی، قواعد قرآنی، کتابشناسی علوم قرآن، مؤسسات قرآنی، مؤلّفان علوم قرآن، مسایل علوم قرآن، معارف قرآن، منابع و مآخذ علوم قرآن نمایههای موضوعی جستجوی محتوای اطلاعاتی منابع به منظور دستیابی کاربران به موضوع مورد نظر از بین سایر موضوعات، از طریق واژگان کنترل شده(اصطلاحنامه).
برای دسترسی به نمایههای شامل واژه علوم قرآن (حوزه اصلی) به زیرصفحه علوم قرآن (حوزه اصلی)/نمایههای موضوعی مراجعه کنید.
منابع آنچه باید از قرآن بدانیم جلد 1 : صفحه 14 اعجاز قرآن و بلاغت محمد صلی الله علیه و آله : صفحه 54 اعجاز قرآن : صفحه 111 الاتقان فی علوم القرآن جلد 1 : صفحه (24-31) البرهان فی علوم القرآن (با حاشیه) جلد 1 : صفحه 9، 16، 17، 18، 19، 192، 224، 343 البرهان فی علوم القرآن جلد 1 : صفحه 30 التمهید فی علوم القرآن جلد 1 : صفحه (3-4)، 15، 41، 42 التمهید فی علوم القرآن جلد 2 : صفحه 228 علوم القرآن : صفحه 19 مباحث فی علوم القرآن : صفحه 10 مجله پژوهشهای قرآنی جلد 1 : صفحه 15 مجله پژوهشهای قرآنی جلد 2 : صفحه 337، 338 مجله پژوهشهای قرآنی جلد 4 : صفحه 191 مجله پژوهشهای قرآنی جلد 5 : صفحه 90 معجزه بزرگ ، پژوهشی در علوم قرآن : صفحه (13-14) مناهل العرفان فی علوم القرآن جلد 1 : صفحه 12، (14-41)، 24، 25، 28، 29، 30، 32، 34، 202 رده: علوم قرآن (حوزه اصلی) سایت دانشنامه علوم اسلامی
آیات الاحکام (ویکی شیعه) .
آیات الاحکام یا فقه القرآن آیاتی از قرآن هستند که در آنها حکم شرعی بیان شده یا از آنها حکم شرعی استنباط میشود. مراد از حکم شرعی احکام عملی است (مثل حکم نماز، زکات و جهاد) نه احکام اعتقادی و اخلاقی. معروف است پانصد آیه از قرآن، جزو آیات الاحکاماند و موضوعات فقهی در آنها بیان شده است. قرآن نخستین و اساسیترین منبع برای فقه است. بنابر روایات، از همان زمان پیامبر(ص)، مراجعه به قرآن و برداشت احکام از آیات آن، در میان اصحاب پیامبر و یاران امامان معمول و متعارف بوده است. در مواردی نیز امامان حکم شرعی را با استناد به آیات قرآن برای مردم بیان میکردند. نخستین اثر درباره آیات الاحکام را محمد بن سائب کلبی (درگذشت ۱۴۶ق) از یاران امام باقر(ع) و امام صادق(ع) نوشته است. کتابهای بسیاری درباره آیات الاحکام نوشته شده است که نام بسیاری از آنها «آیات الاحکام» است. مؤلفان این آثار، بنابر خصوصیات آیات الاحکام، آنها را در چند دستهبندی جای دادهاند؛ برای مثال آیاتِ دارای چند حکم را در یک دسته و آیات دارای یک حکم را در دستهای دیگر قرار دادهاند. گفته شده است برخی از آیات الاحکام، منسوخ شدهاند و حکم جدیدی به جای آنها آمده است، مثل آیه نجوا. تعریف به آیاتی از قرآن که در آنها (صریحاً) حکم شرعی بیان شده یا بتوان از آنها، حکمی شرعی استخراج و استنباط کرد، آیات الاحکام[۱] یا به عبارتی ديگر فقه القرآن[۲] گفته میشود. منظور از حکم شرعی احکام عملی است (مثل حکم نماز، روزه، جهاد، زکات)، نه احکام اخلاقی یا اعتقادی.[۳] گفتنی است واژه «آیات الاحکام» عنوان بسیاری از کتابهایی قرار گرفته است که درباره آیات الاحکام بحث کردهاند.[۴] نمونهای از آیات الاحکام قرآن که به آیه وضو مشهور است: «ای کسانی که ایمان آوردهاید، هنگامی که به نماز میایستید، صورت و دستها را تا آرنجها بشویید و سر و پاها را تا مفصلها مسح کنید…».[۵] قرآن، نخستین منبعِ احکام همچنین ببینید: ادله اربعه قرآن نخستین و اساسیترین منبع و مرجع برای فقه اسلامی است.[۶] آیات و روایات بسیاری وجود دارند که قرآن را منبعی برای شناخت دین و کتابی شامل حلال و حرام معرفی میکنند.[۷] در عین حال برخی از شیعیان که اخباریان نام گرفتهاند معتقدند تنها منبع و مرجع برای دستیابی به احکام شرعی، اخبار و احادیث هستند و قرآن را باید از طریق اخبار شناخت و مراجعه مستقیم به قرآن و استفاده از آن، مستقل از تفسیر اهل بیت ممنوع است.[۸] همه جزئیات احکام شرعی در قرآن نیامده است. آنچه در قرآن آمده احکام کلی و قوانین شریعت است که جزئیات آنها را میتوان از روایات معصومان به دست آورد؛[۹] برای مثال حکم وجوب نماز، از آیات قرآن قابل برداشت است؛ اما اینکه چند رکعت است و دارای چه ارکانی است و چه ذکرهایی باید در آن خوانده شود، در روایات آمده است. تاریخچه بنابر آنچه در روایات آمده است،[۱۰] مراجعه به قرآن و برداشت احکام از آیات آن، از زمان پیامبر(ص) و نزول قرآن شروع شده و در میان اصحاب پیامبر و یاران امامان، فیالجمله معمول و متعارف بوده است. در بسیاری از موارد، امامان حکم شرعی را با استناد به آیات قرآن برای مردم بیان میکردند؛ برای مثال نقل شده است عبدالاعلی به امام صادق(ع) عرض کرد من زمین خوردم و ناخن انگشت پایم کنده شد و ناچار آن را بستم، حال برای وضو چه کنم. امام فرمود: [حکم] آن و مانند آن از این آیه فهمیده میشود: «[خدا] در دين بر شما سختى قرار نداده است»؛[۱۱] بر روی همان (زخم بسته شده) مَسح کن.[۱۲] فقیهان شیعه همواره برای استخراج احکام شرعی، به قرآن و آیات فقهی آن مراجعه کردهاند؛ اما پیشینه گردآوری و تألیف آثاری مستقل در زمینه آیات الاحکام، به قرن دوم هجری برمیگردد. گفته شده است نخستین کتاب را در این موضوع، محمد بن سائب کلبی (درگذشت ۱۴۶ق) از یاران امام باقر و امام صادق(ع) نوشت.[۱۳] شمار و موضوعات درباره تعداد آیات الاحکام نظرها مختلف است. در برخی از روایات آمده است، یکچهارم قرآن به احکام شرعی میپردازد[۱۴] و در برخی دیگر گفته شده یکسوم آیات چنیناند.[۱۵] در میان فقهای شیعه معروف است که آیات الاحکام، پانصد آیه هستند (حدود یکسیزدهم آیات قرآن). در عین حال گفته شده است در این باره عدد دقیقی را نمیتوان بیان کرد؛ چراکه ممکن است فقیهی، از یک آیه، حکمی استخراج کند و دیگری خیر.[۱۶] احتمال داده شده است اولین کسی که عدد پانصد را بیان کرد، مقاتل بن سلیمان (۱۵۰ق) باشد.[۱۷] طولانیترین آیه در میان آیات الاحکام، طولانیترین آیه قرآن نیز است. این آیه که آیه ۲۸۲ سوره بقره است، به آیه دَین مشهور است. در مورد موضوعات آیات الاحکام نیز گفته شده است با نگاهی گذرا بر عناوین و مباحث مطرحشده در کتابهای آیات الاحکام و فقه القرآن، به دست میآید که این موضوعات، همان موضوعات و بابهایی هستند که در علم فقه و کتابهای فقهی مطرح شدهاند؛ موضوعاتی مثل طهارت، نماز، روزه، خمس، زکات، ازدواج و ارث. (مراجعه کنید به: ابواب فقه).[۱۸] نمونههای آشکار نوشتار اصلی: فهرست آیات الاحکام نمونهای از آیاتی که به صورت صریح در آنها احکام معروف شرعی آمده است: آیه وضو: «ای کسانی که ایمان آوردهاید، هنگامی که به نماز میایستید، صورت و دستها را تا آرنجها بشویید و سر و پاها را تا مفصلها مسح کنید».[۱۹] آیه تیمم: «و اگر بیمار یا در سفر بودید، یا یکی از شما از قضای حاجت آمد، یا با زنان نزدیکی کردهاید و آبی نیافتید؛ پس با خاک پاک تیمّم کنید، و از آن به صورت و دستهایتان بکشید. خدا نمیخواهد بر شما تنگ بگیرد، لیکن میخواهد شما را پاک گرداند».[۲۰] آیه خمس: «بدانید هر گونه غنیمتی به دست آورید، خمس آن برای خدا، و برای پیامبر، و برای ذی القربی و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه (از آنها) است…».[۲۱] آیه روزه: «ای کسانی که ایمان آوردهاید، روزه بر شما مقرر شده است؛ همانگونه که بر کسانی که پیش از شما [بودند] مقرر شده بود. باشد که پرهیزکاری کنید».[۲۲] تقسیمبندی آیات فقهای شیعه بنابر خصوصیتهای آیات الاحکام، آنها را در چند دستهبندی جای دادهاند؛ برای مثال این آیات را بر اساس نوع حکم به چهار گروه تقسیم کردهاند: ۱. آیاتی که حکم خاصی را بیان میکنند؛ ۲. آیاتی که حکم عامی را بیان میکنند؛ ۳. آیاتی که از آنها قاعدهای فقهی برداشت میشود و ۴. آیاتی که از آنها قاعدهای اصولی استخراج میشود.[۲۳] [یادداشت ۱] تقسیمبندی دیگر بر اساس بیانِ حکم، ارائه شده است: ۱. آیاتی که به طور صریح، حکمی را بیان میکنند. ۲. آیاتی که با مذمت یا تهدید یا وعده، حکمی را به مخاطب میفهمانند. ۳. آیاتی که امر و نهی میکنند. ۴. آیاتی که خبر میدهند و حکایت از حکمی میکنند.[۲۴][یادداشت ۲] آیات الاحکام همچنین بر اساس اینکه شأن نزول دارند یا نه و اینکه شامل یک یا چند حکم هستند، دستهبندی شدهاند.[۲۵] منسوخشدن برخی آیات نوشتار اصلی: ناسخ و منسوخ عالمان شیعه معتقدند در برخی از آیات قرآن نَسخ رخ داده است، اگرچه در مورد اینکه کدام آیه چنین است، اختلاف نظر دارند. نسخ به معنای برداشتهشدن حکمی با آمدن حکم دیگر است، به طوری که اگر حکم دوم نمیآمد، حکم اول تا روز قیامت باقی میماند. خود قرآن نیز در دو آیه (آیه ۱۰۶ بقره و ۱۰۱ سوره نحل)درباره نسخ سخن گفته است.[۲۶] عالمان شیعه نسخ آیهای از قرآن با آیهای دیگر را پذیرفتهاند؛ اما کمتر کسی پذیرفته است که قرآن به وسیله روایت نسخ شود.[۲۷] برخی از آیاتی که گفته شده نسخ شدهاند چنین است: در سوره انفال آیه ۶۵ درباره جهاد با کفار آمده است سزاوار است هر یک از مجاهدان اسلام با ده کس مقاومت و برابری کند و سپس در آیه بعد تخفیف داده شده و گفته شده هر کس با دو کس برابری کند؛ مسأله تغییر قبله که در آیه ۱۴۴ سوره بقره آمده و همچنین آیه نجوا که صدقه را در نجوا با پیامبر(ص) واجب کرد و سپس این حکم برداشته شد.[۲۸] کتابشناسی نوشتار اصلی: فهرست کتابهای درباره آیات الاحکام کتابهای زیادی درباره آیات الاحکام نوشته شده است که عنوان بسیاری از آنها، «آیات الاحکام» یا «احکام القرآن» است. دانشنامه قرآن و قرآنپژوهی ۱۰۸ عنوان کتاب در این زمینه، از مؤلفان شیعه و سنی، نام برده است.[۲۹] گفته شده است نخستین فردی که درباره آیات الاحکام نگاشت، در قرن دوم هجری، محمد بن سائب کلبی (درگذشت ۱۴۶ق)، از یاران امام باقر و امام صادق(ع)، بود.[۳۰] همچنین از کتاب «تفسیر خمسمأه آیة فی الاحکام» اثر مقاتل بن سلیمان (درگذشت ۱۵۰ق) نام برده شده است که تألیف همان دوره است.[۳۱] از میان آثار تألیفشده، «فقه القرآن» اثر قطبالدین راوندی (درگذشت ۵۷۳ق)، «کنز العرفان فی فقه القرآن» اثر فاضل مقداد (درگذشت ۸۲۶ق) و «زبدة البیان» اثر مقدس اردبیلی (درگذشت ۹۹۳ق) را جزو مشهورترین و مهمترین آثار با موضوع آیات الاحکام برشمردهاند.[۳۲] پانویس معینی، «آیات الاحکام»، ص۱. فاکر ميبدی، «درآمدی بر آیات الاحکام»، ص۴۱. فخلعی، «جستاری در تاریخ تفسیر آیات الاحکام»، ص۳۴۸. رجوع کنید به: آقابزرگ تهرانی، الذریعه، دار الاضواء، ج۱، ص۴۴-۴۲. «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَیدِیكُمْ إِلَی الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَی الْكَعْبَین…» (سوره مائده، آیه ۶). اسلامی، مدخل علم فقه، ص۸۱. صادقی فدکی، «پنج دیدگاه مطرح درباره تعداد آیات الاحکام قرآن کریم»، ص۳۷. اسلامی، مدخل علم فقه، ص۸۹. رجوع کنید به: طباطبایی، شیعه در اسلام، ص۱۰۸. متقی هندی، کنزل العمال، ۱۴۰۹ق، ج۱۶، ص۵۳۷، ح۴۵۷۹۶؛ حر عاملی، وسائل الشیعه، ۱۴۱۲ق، باب ۲۳ از ابواب وضو، ح۱ و باب ۳۹، ح۵. «مَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ» (سوره حج، آیه ۷۸). اسلامی، مدخل علم فقه، ص۹۲. آقابزرگ تهرانی، الذريعة، دار الاضواء، ج۱، ص۴۱. «نَزَلَ الْقُرْآنُ أَرْبَعَةَ أَرْبَاعٍ رُبُعٌ فِينَا وَ رُبُعٌ فِي عَدُوِّنَا وَ رُبُعٌ سُنَنٌ وَ أَمْثَالٌ وَ رُبُعٌ فَرَائِضُ وَ أَحْكَام» (کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۲، ص۶۲۸. «نَزَلَ الْقُرْآنُ أَثْلَاثاً ثُلُثٌ فِينَا وَ فِي عَدُوِّنَا وَ ثُلُثٌ سُنَنٌ وَ أَمْثَالٌ وَ ثُلُثٌ فَرَائِضُ وَ أَحْكَام» (کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۲، ص۶۲۸). ایروانی، دروس تمهیدیه فی تفسیر آیات الاحکام، ج۱، ص۱۹. صادقی فدکی، «پنج دیدگاه مطرح درباره تعداد آیات الاحکام قرآن کریم»، ص۴۰. فاکر میبدی، «درآمدی بر آیات الاحکام»، ص۴۹. سوره مائده، آیه ۶. سوره مائده، آیه ۶. سوره انفال، آیه ۴۱ سوره بقره، آیه ۱۸۳. فاکر میبدی، «درآمدی بر آیات الاحکام»، ص۴۲-۴۳. معینی، «آیات الاحکام»، ص۲-۳. فاکر میبدی، «درآمدی بر آیات الاحکام»، ص۴۲-۴۳. اسلامی، مدخل علم فقه، ص۹۷-۹۸. فاکر میبدی، «بررسی نسخ و اقسام آن در آیات قرآن»، ص۴۹. رجوع کنید به: قرآن کریم، ترجمه، توضیحات و واژه نامه از خرمشاهی، ص۱۷. رجوع کنید به: دانشنامه قرآن و قرآنپژوهی، ج۲، ص۱۷۹۵-۱۸۰۱. آقابزرگ تهرانی، الذريعة، دار الاضواء، ج۱، ص۴۱. رجوع کنید به: فاضل، مسالک الأفهام الی آیات الاحکام، ج۱، ص۸، مقدمه. رجوع کنید به: اسلامی، مدخل علم فقه، ص۱۰۱. یادداشتها ۱. مثال برای مورد اول: «به امر خدا بر مردم حج و زیارت آن خانه واجب است، بر هر کسی که توانایی برای رسیدن به آنجا دارد» (سوره آل عمران: آیه ۹۷). این آیه تنها درباره وجوب حج و شرط استطاعت آن است. ۲. مثال برای مورد دوم: «باید با یکدیگر در نیکوکاری و تقوا کمک کنید» (سوره مائده، آیه ۲).این آیه، حکمی عام را بیان میکند که شامل رساندن اشیای گمشده به صاحبانشان میشود. ۳. مثال برای مورد سوم: «خداوند برای شما حکم را آسان خواسته و تکلیف را مشکل نگرفته است» (سوره بقره، آیه ۱۸۵). این آیه بر قاعده نفی عسر و حرج دلالت میکند که در سراسر فقه و بابهای مختلف آن کاربرد دارد. ۴. مثال برای مورد چهارم: «ای مؤمنان، هر گاه فاسقی خبری برای شما آورد تحقیق کنید، مبادا از روی نادانی به قومی رنجی رسانید و سخت از کار خود پشیمان گردید» (سوره حجرات، آیه ۶) یا مثل آیه نفر (آیه ۱۲۳ سوره توبه).
۱. مثال برای مورد اول: «ای اهل ایمان ، مبادا کافران را به دوستی گرفته و مؤمنان را رها کنید! آیا می خواهید برای خدا بر ( عقاب و کفر و عصیان ) خود حجّتی آشکار قرار دهید؟!» (سوره نساء، آیه ۱۴۴).
۲. مثال برای مورد دوم: «آنان که نخست ایمان آورده سپس کافر شدند ، باز ایمان آورده دیگر بار کافر شدند ، پس بر کفر خود افزودند ، اینان را خدا نخواهد بخشید و به راهی هدایت نخواهد فرمود. منافقان را بشارت ده که بر آنان عذابی دردناک خواهد بود» (سوره نساء، آیه ۱۳۸ و ۱۳۹).
۳. «و اموال یتیمان را پس از بلوغ به دست آنها دهید ، و مال بد و نامرغوب خود را به مرغوب ( آنها ) تبدیل نکنید و اموال آنان را به ضمیمه اموال خود مخورید ، که این گناهی بس بزرگ است» (سوره نساء، آیه ۲).
۴. «آنان که اموال یتیمان را به ستمگری می خورند ، در حقیقت آنها در شکم خود آتش جهنّم فرو می برند و به زودی در آتش فروزان خواهند افتاد» (نساء، آیه ۱۰).
————————————————————–
منابع:
آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن، الذریعه الی تصانیف الشیعه، گردآورنده: احمد بن محمد حسینی، دار الاضواء، بیروت، لبنان، بیتا. اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، قم، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۴ش. ایروانی، باقر، دروس تمهیدیه فی تفسیر آیات الاحکام، قم، دار الفقه، ۱۴۲۳ق. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، قم، مؤسسه آل البیت، چاپ اول، ۱۴۱۲ق. زرکشی، محمد بن بهادر، البرهان فی علوم القرآن، محقق: مرعشلی، یوسف عبدالرحمن. ذهبی، جمال حمدی. کردی، ابراهیم عبدالله،دار المعرفة، بیروت، لبنان. صادقی فدکی، سیدجعفر، «پنج دیدگاه مطرح درباره تعداد آیات الاحکام قرآن کریم»، مجله پژوهشهای فقهی، سال هفتم، شماره ۴، بهار و تابستان ۱۳۹۰ش. طباطبایی، سیدمحمدحسین، شیعه در اسلام، نشر کتابخانه بزرگ اسلامی، چاپ ششم، ۱۳۵۴ش. فاضل، جواد بن سعید، مسالک الافهام الی آیات الاحکام، به تصحیح محمدتقی کشفی و محمدباقر شریفزاده، تهران، نشر مرتضوی، ۱۳۶۵ش. فاکر میبدی، محمد، «بررسی نسخ و اقسام آن در آیات قرآن»، مجله مطالعات تفسیری، سال دوم، شماره ۷، پاییز ۱۳۹۰ش. فاکر میبدی، محمد، «درآمدی بر آیات الاحکام»، پیام جاویدان، شماره ۳، سازمان اوقاف و امور خیریه، تهران، ، تابستان ۱۳۸۳. فخلعی، «جستاری در تاریخ تفسیر آیات الاحکام»، مطالعات اسلامی، شماره ۴۹ و ۵۰، دانشگاه فردوسی مشهد ، پاییز و زمستان ۱۳۷۹ - . قرآن کریم، ترجمه، توضیحات و واژه نامه از بهاءالدین خرمشاهی، تهران، جامی، نیلوفر، ۱۳۷۶ش. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، به تحقیق و تصحیح علی اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۴۰۷ق. متقی هندی، علی، کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، بیروت، مؤسسة الرساله، ۱۴۰۹ق. معینی، محسن، «آیات الاحکام»، تحقیقات اسلامی، سال دوازدهم، شماره ۱ و ۲، تهران، بهار و تابستان ۱۳۷۶.
انقطاع وحی (ویکی شیعه)
اِنقطاع وحی یا فَترَت وحی، دورههایی از زندگی پیامبر(ص) است که قرآن بر او نازل نمیشد. از مهمترین این دورهها، اوائل بعثت بوده که منابع مختلف، مدت آن را از دوازده روز تا سه سال ذکر کردهاند. مشرکان در این دوران به تمسخر و آزار پیامبر(ص) پرداختند. در بعضی از روایات آمده که در حادثه افک، تغییر قبله و پس از سؤالات یهود از پیامبر(ص) درباره روح و اصحاب کهف، نیز فترت وحی اتفاق افتاد. معناشناسی بر اساس روایات، در ابتدای بعثت، دوران کوتاهی وحی بر پیامبر(ص) نازل نشد که این امر نگرانیهایی را در دل او و اطرافیانش به وجود آورد.[۱] این دوره در اصطلاح، «فترت وحی» نیز نامیده میشود.[۲] مدت این دوره را از دوازده روز تا سه سال ذکر کردهاند.[۳] منابع تاریخی از این دوران به سختترین روزهای زندگی پیامبر(ص) یاد میکنند؛[۴] همچنین از بدگمانی مردم و تمسخر و آزار مشرکان در این زمان حکایت دارند.[۵] در روایتی آمده که در زمان انقطاع وحی، هرچند ارتباط جبرئیل با پیامبر(ص) قطع شد؛ اما در این مدت، اسرافیل او را همراهی میکرد.[۶] موارد انقطاع وحی درباره اینکه در چه زمانی و چند بار ارتباط پیامبر(ص) با وحی قطع شد، نظریات مختلفی ارائه شده است؛[۷] ابتدای بعثت مفسران معتقدند پس از بعثت پیامبر(ص)، دوره کوتاهی نزول قرآن به تاخیر افتاد که دوران «فترت وحی» نامیده شد.[۸] گروهی معتقدند: دوران فترت که در ابتدای بعثت واقع شد، با نزول ادامه آیات سوره علق پایان یافت.[۹] برخی دیگر میگویند: این دوران، با نزول سوره ضحی به پایان رسید.[۱۰] موارد دیگر در بعضی از روایات، موارد دیگری نیز برای فترت وحی ذکر شده است. از جمله این موارد، هنگامی است که یهودیان در سال هفتم بعثت، سؤالاتی درباره روح، ذوالقرنین و اصحاب کهف از پیامبر(ص) پرسیدند و پیامبر(ص) فرمود: فردا جواب شما را خواهم داد؛ اما فردای آن روز وحی نازل نشد و جبرئیل پس از پانزده روز، سوره کهف را بر پیامبر(ص) نازل نمود.[۱۱] در بعضی از روایات آمده که پیامبر(ص) در ماجرای تغییر قبله، هفده ماه، چشم به آسمان داشت تا آیات مربوط به تغییر قبله نازل شوند؛ اما نزول این آیات، پس از یک سال و نیم صورت گرفت.[۱۲] مورد دیگر درباره حادثه افک است که عایشه دچار تهمتی شده بود و بیش از یک ماه طول کشید تا آیاتی بر برائت وی نازل شود.[۱۳]
————————————————
پانویس
رامیار، تاریخ قرآن، ۱۳۶۹ش، ص۷۳. بهادری، «فترت وحی»، ص۵۲. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه،۱۳۷۴ش، ج۲۷،ص۹۶؛ رامیار، تاریخ قرآن، ۱۳۶۹ش، ص۷۲. انصاری، مسعود، «فترت وحی»، ص۱۵۴۵. طبری، تاریخ، ۱۴۰۳ق، ج۲، ص۵۲. معرفت، التمهید، ۱۴۱۷ق، ص۶۷. معرفت، تاریخ قرآن، ۱۳۸۳ش، ص۳۳. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۴ش، ج۲۷، ص۹۶. معرفت، تاریخ قرآن، ۱۳۸۳ش، ص۳۳. انصاری، مسعود، «فترت وحی»، ص۱۵۴۵. نکونام، «پژوهشی درباره فترت وحی»، ص۹۷. سیوطی، درالمنثور، ج۱، ص۱۴۱، به نقل از بهادری، فترت وحی، ص۵۷. رامیار، تاریخ قرآن، ۱۳۶۹ش، ص۷۶. منابع انصاری، مسعود، «فترت وحی»، در مجموعه مقالات دانشنامه قرآن، تهران، نشر دوستان، ۱۳۷۷ش. بهادری، آتنا، «فترت وحی یا طبیعت وحی»، مجله حدیث و اندیشه، شماره ۳، بهار و تابستان ۱۳۸۶ش. رامیار، محمود، تاریخ قرآن، تهران، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۹ش. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۳ق. فرهنگنامه علوم قرآنی، تهران، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ۱۳۹۴ش. معرفت، محمدهادی، تاریخ قرآن، تهران، انتشارات سمت، ۱۳۸۳ش. معرفت، محمدهادی، تلخیص التمهید، قم، مؤسسه نشر اسلامی، ۱۴۱۷ق. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، قم، دارالكتب الإسلاميه، ۱۳۷۴ش. نکونام، جعفر، «پژوهشی درباره فترت وحی»، مجله صحیفه مبین، شماره ۲۷و۲۸، پاییزو زمستان ۱۳۸۱ش.
باطن قرآن (ویکی شیعه)
باطن قرآن یعنی معنای نهفته در زیر ظاهر کلمات قرآن؛ چه آن معنای نهفته، یکی یا بیشتر، نزدیک به معنای ظاهری یا دور از آن باشد. در حدیثی از پیامبر(ص) نقل شده که برای قرآن هفت بطن وجود دارد. برخی نیز تا هفتاد بطن برای آن شمردهاند. در آیات مختلف تعبیرهایی دیده میشود که برخی، از آنها برای اشاره به باطن قرآن استفاده میکنند. در روایات تعبیرهای متعددی برای باطن قرآن از جمله تأویل آیات، شیوه و اسلوب و دیگر تعابیر بیان شده است. امام خمینی معتقد است قرآن، برخی را با ظاهر و برخی دیگر را با باطن آیات جذب میکند. شیعیان اسماعیلی، درباره قرآن عقیده دارند که معنای باطنی آیات از معنای ظاهری آنها اهمیت بیشتری دارد. لذا آنها به باطنیه مشهور شدند. علامه طباطبایی قائل است باطن قرآن، ظاهر آن را باطل نمیکند؛ بلکه باطن مانند روحی است که به جسم حیات میبخشد. مفهومشناسی باطن قرآن، معنای نهفته در زیر ظاهر الفاظ قرآن؛ چه آن معنای نهفته یکی یا بیشتر، نزدیک به معنای ظاهری یا دور از آن باشد. ظاهر قرآن، معنای ابتدایی است که از آیه بهدست میآید.[۱] راغب اصفهانی میگوید: هر امر روشن و سادهای را ظاهر و آنچه از حواس پوشیده را باطن گویند.[۲] درباره باطن قرآن به صراحت در قرآن آیهای نیامده است، اما در آیات مختلف تعبیرهایی دیده میشود که برخی، از آنها برای اشاره به باطن قرآن استفاده میکنند. مانند آیات ۷۸ و ۸۲ سوره نساء، آیه ۲۴ سوره محمد که کافران را به خاطر تدبر نکردن در آیات، نکوهش میکند. میگویند این نکوهش برای این نیست که آنها ظاهر الفاظ را متوجه نمیشوند بلکه به خاطر عدم توجه به باطن قرآن بوده است.[۳] برداشتهایی از باطن قرآن در روایات برای ظاهر و باطن تعبیرهای مختلفی آوردهاند، از جمله اینکه، ظاهر، همان کلمات نازل شده اما باطن، معنایی که از تاویل آیات بدست میآید.[۴]این تعریف به روایتی از امام باقر(ع) مستند شده است.[۵]برخی مراد از ظاهر و باطن قرآن را، شیوه و اسلوب کلام دانستند. یعنی خداوند برای هدایت انسان در قرآن از شیوههای متعدد استفاده میکند. گاهی آیات در قالب داستان، گاهی به شکل مثال و گاهی به صورت جدل است. یعنی هر یک از این وجوه دارای ظاهر و باطن است. مثلا امر به روزه، ظاهری دارد و آن خودداری از خوردن و آشامیدن است و باطنی دارد که امری فراتر از خوداری ظاهری است.[۶] امام خمینی درباره باطن قرآن میگوید: این شیوه قرآن که دارای ظاهر و باطن است، برای این است که همه انسان را نمیتوان به یک روش واحد به قرآن دعوت کرد، برخی با معنا و مفهوم و برخی با قصص و ظاهر قرآن دعوت میشوند.[۷] در مورد چیستی باطن قرآن دیدگاههای متعدد دیگری از جمله، روح و حقیقت الفاظ، تجلی اسماء و صفات الهی و تأویل نیز گفته شده است.[۸] باطنیه عدهای از شیعیان اسماعیلی معروف هستند به باطنیه، زیرا آنها میگویند: برای قرآن و سنت، ظاهر و باطنی است. ظاهر به منزله پوسته و باطن به منزله مغز است.[۹] باطنهای قرآن در حدیثی از پیامبر(ص) نقل شده است که برای قرآن ظاهر و باطنی است و برای هر بطن بطنی دیگر است تا هفت بطن. برخی تا هفتاد بطن برای آن شمردهاند.[۱۰] علامه طباطبایی، برای تبیین معنای ظاهری و باطنی قرآن، به آیه ۳۶ سوره نساء و آیه ۳۰ سوره حج اشاره کرده و میگوید: این آیات در ظاهر پرستش خداوند و پرهیز از پرستش بتها است و هدف نهایی آنها، بیان این معناست که نباید از خدا غفلت کرد و به غیر التفات داشت.[۱۱] لذا میگوید در ورای ظاهر واژهها در هر آیه و در سراسر قرآن معانی دیگری است که همان معنای باطنی قرآن است.[۱۲] دست یافتن به باطن قرآن علامه طباطبایی میگوید: قرآن با بیان لفظی هدفهای دینی خود را روشن و دستوراتی در زمینه اعتقاد و عمل به مردم میدهد ولی مقاصد قرآن تنها به این مرحله منحصر نیست بلکه در پناه الفاظ، مرحلهای معنوی و اهدافی عمیقتر و وسیعتر دارد که عدهای خاص به آن دست میابند.[۱۳]علامه میگوید باطن قرآن، ظاهر آن را باطل نمیکند بلکه باطن مانند روحی است که به جسم حیات میبخشد.[۱۴]
پانویس طباطبایی، المیزان، موسسة الاعلمی، ج۳، ص۷۴. راغب اصفهانی، مفردات، ۱۴۱۲ق، ص۱۳۰. هاشمی، «ظهر و بطن قرآن»، ص۳. شاکر، «ظاهر و باطن قرآن»، ص۸۸. صفار، بصائر الدرجات، ۱۴۰۴ق، ص۱۹۶. شاکر، «ظاهر و باطن قرآن»، ص۸۶. خمینی، آداب الصلاة، ۱۳۹۴ش، ص۱۸۶. شهگلی، «چیستی باطن قرآن»، ص۵۹. خاتمی، فرهنگ علم کلام، ۱۳۷۰ش، ص۷۴. ابن ابیجمهور، عوالی اللئالی، ۱۴۰۵ق، ج۴، ص۱۰۷. طباطبایی، قرآن در اسلام، ۱۳۸۸ش، ص۴۴. طباطبایی، قرآن در اسلام، ۱۳۸۸ش، ص۴۴. طباطبایی، شیعه در اسلام، ۱۳۸۸ش، ص۷۸. طباطبایی، شیعه در اسلام، ۱۳۸۸ش، ص۸۰. منابع ابن أبی جمهور، محمد بن زین الدین، عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، قم، نشر:دار سید الشهداء، چاپ: اول، ۱۴۰۵ق. خاتمی، احمد، فرهنگ علم کلام، تهران، ناشر: انتشارات صبا، چاپ: اول، ۱۳۷۰ش. خمینی، روح الله، آداب الصلاة، تهران، ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار، ۱۳۹۴ش. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، بیروت - دمشق،دار القلم، الدار الشامیة، چاپ: اول، ۱۴۱۲ق. شاکر، محمدکاظم، «ظاهر و باطن قرآن»، در مجله صحیفه مبین، شماره ۲۶-۳۵، بهار ۱۳۸۰ش. شهگلی، مراد، «چیستی باطن قرآن»، در مجله حسنا، شماره ۱۶، سال پنجم، بهار ۱۳۹۲ش. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد صلّی الله علیهم، قم، مکتبه المرعشی النجفی، چاپ: دوم، ۱۴۰۴ق. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت – لبنان، ناشر: موسسه الاعلمی للمطبوعات، بیتا. طباطبایی، محمدحسین، شیعه در اسلام، قم، نشر: بوستان کتاب، ۱۳۸۸ش. طباطبایی، محمدحسین، قرآن در اسلام، قم، نشر: بوستان کتاب، ۱۳۸۸ش. هاشمی، سید حسین، «ظهر و بطن قرآن»، در مجله پژوهشهای قرآنی، شماره ۲۱ و ۲۲، تابستان ۱۳۷۹ش.